چکیده:
این مقاله در صدد است با انجام مقایسهای اجمالی میان نظریات
ساختگرایی تعادلی (دورکیم)، ساختگرایی تضادی (دارندورف) و گفت
و گویی ـ توافقی (هابرماس)، به مسائلی چون مبنای نظم و همبستگی
اجتماعی، بحرانهای اجتماعی، عامل تحول، آهنگ دگرگونی اجتماعی،
فرآیند تحول، راه خروج از بحرانهای اجتماعی و مبنای الزام و اطاعت
سیاسی بپردازد. در این خصوص، تحلیل نقش کنشگران خودی در ایجاد
تغییر و تحول در ساختهای اجتماعی به ظاهر متصلب و انعطافناپذیر
جوامع مدرن و شکل دادن به اخلاقیات جهانشمول، اهمیت به سزایی
دارد. در پایان، نگاهی اجمالی و گذرا به اندیشه سیاسی اسلام (با تأکید بر
دیدگاه امام خمینیره) تحت عنوان مکتب تعالیگرایی انتخابی خواهد
شد و عناصری از آن که برای ورود در مباحث فوق ضروری است، طرح
خواهد گردید.
خلاصه ماشینی:
"صرف نظر از خود تحولات و دگرگونیها و قضاوت در مورد سیر حرکت آن، به راستی آیا پذیرش نظم جدید و توافق بر معیارهای نوین زندگی محصول تلاش فکری و فعالیت جمعی است؟ و به بیان دیگر، آیا به طور ارادی و بر اساس گزینشی آزاد و با بهرهگیری از شعور جمعی بدان دست یازیده شده است؟ به رغم آن که نباید از اهمیت شرایط زیستی، اجتماعی و جهانی در پیدایی و نابودی همبستگیهای جدید غافل ماند، اما آیا باید وجود تنظیمات و ترتیبات کنونی را صرفا در قالب ساختارهای شکل گرفته و بر جای مانده از گذشته تحلیل کرد یا آن که باید بر هر گونه اقتداری غلبه کرده و بر نقش آفرینی انسان تأکید کرد؟ مقاله حاضر در صدد است تا تحقیق و کاوشی در مسأله مهم و اساسی چگونگی شکلگیری، تقویت و فروپاشی توافقهای موجود در جوامع را بر اساس سه دسته نظریات ساختگرایی تعادلی، (1) ساختگرایی تضادی (2) و گفت و گویی ـ توافقی (3) سازمان دهد.
بدین ترتیب، نظریه سیاسی اسلام در مقابل آن دسته از نظریاتی قرار میگیرد که باورهای دینی را عامل بروز و تشدید اختلافات در جوامع دانسته و از این رو، پیشنهاد میکنند که اگر مذهب امری خصوصی و فردی تلقی گردد، میتوان امید داشت که مشکل وفاق در جامعه حل شود، زیرا تحمیل صورت خاصی از عقاید و اعمال مذهبی، اخلال در عنصر خلوص و صمیمیت باورهای مذهبی است."