چکیده:
نقد کهنالگویی که مبتنی بر نقد روانشناختی است، به مطالعه و بررسی کهنالگوهای یک اثر میپردازد و نشان میدهد که چگونه ذهن شاعر یا نویسنده آنها را به شیوة نمادین متجلی ساخته است. «پیر فرزانه» یکی از مهمترین کهنالگوها در ادبیات است که خویشکاری هدایت معنوی کهنالگوی «قهرمان» را برعهده دارد. در قاموس تصوف، این کهنالگو در سیمای پیر طریقت جلوهگر میشود که با راهنمایی و ارشاد سالک ( قهرمان وادی طریقت) در تمامی مراحل دشوار سیر و سلوک، وی را گام به گام در این طریق پیش میبرد و با تربیت معنوی و اصلاح معایب نفسانی، او را به سرمنزل مقصود میرساند. آثار عرفانی شیخ شهابالدین سهروردی نیز از این قاعده مستثنی نیست و حضور و نقشآفرینی پیر فرزانه در قالب نمادین حکیمی متأله در حکایاتی تمثیلی همچون: عقل سرخ، آواز پر جبرئیل و رسالهالطیر، رکن اصلی آموزههای شیخ اشراق را تشکیل میدهد. در این آثار، از شخصیت پیر با تعبیراتی چون نخست فرزند آفرینش، سپید نورانی و دیرینه سال سرخ روی یاد شده و جغرافیای حضور او عوالمی رمزی چون صحرای معرفت، کوه قاف و عالم مثال معرفی شده است. او مرشد سالک در جریان سفر معنوی از خاک تا افلاک و دستگیر او در مهالک طریق دشوار این سیر و سلوک است. مهمترین ویژگی کهنالگوی پیر فرزانه در آثار سهروردی شخصیت فرهمند اوست که با جاذبة روحانی خویش، سالک را مجذوب خود میکند و او را وا میدارد که پای در وادی سلوک نهد و با نورانیتی که شاخصة مکتب اشراق است، ظلمات طریق را در روشنای شناخت و معرفت، مستحیل سازد.
خلاصه ماشینی:
"عقل فعال در آثار سهروردی غالبا به صورت پیری ظاهر میشود که مرشد و راهنمای سالک است و از جوانی جاودان برخوردار است و در عالم مثال یا ملکوت به سر میبرد ساختار داستانهای تمثیلی و رمزی سهروردی بر بنیان چنین تلقیای از پیر بنا شده است؛ چنانکه فیالمثل در رسالة فی حقیقة العشق عقل فعال با نام جاوید خرد معرفی شده (سهروردی،1372: 2/ 276) که «در واقع معادل فارسی Sophia Aeterna است» (شایگان، 1371: 284) و چنانکه در ادامه خواهد آمد؛ سابقة این تمثیل را باید در آثاری چون حی بن یقظان ابن سینا و سیرالعباد حکیم سنایی جستجو کرد (حسینی، 1387: 97-118).
ترکیب متناقضنمای پیر جوان سرخ چهره در آثار سهروردی، تداعیگر توصیف مشابه «پیر گلرنگ» در شعر حافظ است؛ نمادی که حافظ برای ارائة کهنالگوی پیر فرزانه از آن سود جسته است: پیـرگلرنگ من اندر حق ازرق پـوشـان فرصت خبث نداد ارنه حکایتها بود (رک: نیاز کرمانی، 62:1367) استفاده از زبان و بیان نمادین و تمثیلی از آنجا که ادبیات عارفانه در پی بیان تجربههایی است که در سطحی فراتر از سطح تجربههای معمول و محسوس بشری قرار دارند، شکل بیان آن اغلب در قالب رمز و تمثیل است؛ لذا برای درک ادبیات عرفانی باید به دریافت معانی و مفاهیم نهفته در پس رمز نائل شد و تأویل که به مفهوم برگرداندن کلام به یکی از معانی محتمل (پورنامداریان 96:1389) و در واقع تبدیل متن به همان تجربة عرفانی با تفسیری متفاوت و زمینیتر است، تنها راه برای کشف رازهای سهروردی به شمار میرود."