چکیده:
هدف مقاله حاضر، پژوهش و بررسی تطبیقی دو نگاه متفاوت دربـارة مقولـه تفسیرو تاویل در قالب ظرفیت سنجی و سـنجش نزدیکـیهـاو دوریهـای آنهاسـت . گـادامرو کریسـتوااز دو راه متفـاوت بـه نتـایجی ظـاهرا مشـابه میرسند. نظر گادامر در مورد هرمنوتیک ،دیدگاهی فلسفی است و به همـین جهت هرمنوتیک او نیز موسوم است به هرمنوتیک فلسفی.گادامر از شـرایط هستیشناختی امکان فهم [دیگری]میپرسد. البته گـادامر، پـیش داوریهـای فیلسوفان جدید دربارة فهم ، انسان ، زبان ، حقیقت و... را به چالش میکشدو براسـاس مبنـای تفکــر هیـدگرو فراسـوی اندیشــه متعـارف مابعــدالطبیعی سوژه -محور طرحی از اندیشه هرمنوتیکی به دست مـیدهـد.امـا رهیافـت کریستوا به مسئله هرمنوتیک و تفسیر،فلسفی نیسـت ، بلکـه رهیـافتی اسـت زبان شناختی در چارچوب اندیشه پساساختارگرا؛به این معنـا کـه کریسـتوا از ذات امورواز جمله زبان ، انسان ، نسبت بین آن دوو یا تاریخ و زمـان منـدی فهم به لحاظ هستیشناختی پرسش نمیکند. هرچند کریستوا واجـد دریافـت خاصی از همین معانی است و فیالمثل انسـان را سـوژه ای مـیدانـد کـه درفرایند شدن است و او را معیارو ملاک درست و نادرست به شمار نمیآوردو قوام آن را به زبان نمیداندو فهم را تـاریخی مـیشـمارد، امـا تلاشـی در جهت تبیین وتوضیح فلسفی این موضوعات صورت نمیدهد
خلاصه ماشینی:
بخش نخست مقالۀ حاضر به استنتاج فشردة محورهای اصلی و مبانی و نتایج هرمنوتیک فلسفی گادامر-آنچنان که به کـار پژوهشی تطبیقی بیاید- و بخش دوم به همین امر، اما این بـار در مـورد جریـان دیگـری از پژوهش دربارة مسائل تفسیری که از زبان شناسی ساختارگرا ریشه گرفته و در قالـب پسـت مدرنیسم و پساساختارگرایی جلوه گر شده است ، با تمرکز بر آرای ژولیـا کریسـتوا ( Julia Kristeva) معطوف خواهد بود و در نهایت هم چکیده نکـات مقایسـه ای مـورد اشـاره در این دو بخش در یک پژوهش و بررسی تطبیقی در قالب ظرفیت سنجی هردو نگـاه تفسـیری و تأویلی و سنجش نزدیکیها و دوریهای آنها ارائه و بحث خواهد شد.
با این تلقی بینامتنی از متن و در نظرگرفتن آن به عنوان یـک فـرآوری، مؤلـف پـیش از آنکه نویسنده باشد، در معنای مورد نظرکریسـتوا از تـألیف بـه بازنویسـی ( ,١٩٨٠ ,Ibid *آنچنان که کسانی چون آلن ، نه تنها ریشۀ تصوربینامتنی از متن را در کارسوسور یافته اند و تا میزان بسـیار زیادی قائل به تأثیرآرای او بر شکل گیری مفهوم بینامتنیت نزدکریستوا هستند، بلکـه بـرایـن نکتـه تأکیـد می کنند که کریستوا به تلفیق آموزه های اساسی سوسور وباختین پرداختـه اسـت وایـن دو صـرفا نـامی از بینامتنیت نبرده اند؛ چراکه مفاهیم اصلی در کار هردو موجود است (ر.