چکیده:
چکیده هدف این مقاله، بررسی تأثیر رشدنیافتگی و ناکارامدی احزاب سیاسی در کمک به شکلگیری توسعهنیافتگی سیاسی در عصر پهلوی دوم است. در اینجا توسعة سیاسی، به معنای مشارکت مردم در عرصة سیاست و توسعهنیافتگی سیاسی، نبود چنین وضعیتی در نظر گرفته میشود. به باور این مقاله، این مشارکت از طریق احزاب سیاسی مستقل و مردمی صورت میگیرد، که فعالیت احزاب نیز خود با نوع نظام سیاسی حاکم بر جامعه ارتباط مستقیمی دارد. به این صورت که در نظامهای دموکراتیک، زمینه برای فعالیت احزاب و از اینرو مشارکت افراد جامعه در عرصة سیاست فراهم آمده است و در مقابل، در نظامهای اقتدارگرا، حکومت با سرکوب احزاب مستقل و ایجاد احزاب فرمایشی، از مشارکت فعال افراد جلوگیری میکند. بر این اساس، دولت محمدرضا شاه پهلوی را میتوان در دستة دوم از نظامهای سیاسی قرار داد. این نظام سیاسی مانع اصلی شکلگیری توسعة سیاسی به معنای پیشگفته بوده است. به این صورت که شاه از فردای کوتای 28 مرداد 1332 توانست با جلوگیری از فعالیت و رشد احزاب مستقل و سرکوب آنها و با ایجاد احزاب فرمایشی و دستنشانده از مشارکت فعال مردم در فرایندهای سیاسی ممانعت کند و در نتیجه صحنة سیاست در کشور را دستخوش نقشآفرینی روابط و گروههای غیر رسمی کند. این وضعیت، درنهایت، به وقوع بحران مشروعیت و سقوط رژیم در سال 1357 کمک کرد.
خلاصه ماشینی:
بـه ایـن صورت که شاه از فردای کوتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ توانست بـا جلـوگیری از فعالیـت و رشد احزاب مستقل و سرکوب آن ها و با ایجاد احزاب فرمایشـی و دسـت نشـانده از مشارکت فعال مردم در فرایندهای سیاسی ممانعت کند و در نتیجه صحنة سیاست در کشور را دست خوش نقش آفرینی روابط و گروه های غیر رسمی کند.
سخن اصـلی ایـن مقالـه ایـن اسـت کـه احـزاب سیاسـی ، کـه بایـد وسـیله ای بـرای تحقق بخشیدن به مشارکت افراد جامعه در عرصة سیاست باشند، در عصر پهلـوی دوم ، در اثر تضعیف و سرکوب با حکومت اقتدارگرای محمدرضا شاه ، قادر نبوده انـد کـارویژه هـای مشارکتی خویش را به انجام رسانند، و در مقابل نیز احزابـی کـه در ایـن دوران در عرصـة سیاست رسمی کشور حضور داشتند، چیزی جز احزاب شه ساخته و فرمایشی نبوده اند کـه از ایفای نقش حقیقی احزاب بی بهره بوده اند.
٢. ٣ ساختار سیاسی پهلوی دوم ؛ از پراکندگی قدرت تا تمرکز قدرت پیش از بررسی ویژگی های ساختار سیاسی در عصر محمدرضا شاه باید به این نکتة اساسی توجه داشت که این نظام سیاسی خود وارث جامعه و نظام سیاسی ای بوده اسـت کـه طـی ٢٥٠٠ سال پیش از خود، همواره به شکل استبدادی اداره می شده است و پادشاهان همواره محور اصلی قدرت سیاسی در این سیستم بوده اند، اما نکتة اساسی کـه بایـد بـه آن توجـه داشت این است که «نظام سیاسی قدیم ایران ، به طور کلی از حیث شیوة اعمال قـدرت ، تـا قبل از عصر پهلوی پاتریمونیال بوده است نه نئوپاتریمونیال ؛ چراکه تا پـیش از ایـن دوران ، تقریبا از انحصار کامل منابع قدرت در نزد حکومت و بی توجهی نسبت به مذهب (سـنت ) خبری نبوده است » (بشیریه ، ١٣٨٤: ٤٣-٤٧).