چکیده:
توجه به ارتباط بین عالم های وجودی و چگونگی این ارتباط، ازجمله الزامات یک فلسفه نظام مند است. نظریه مثل افلاطون، صرفا متمرکز بر یافتن «فرد» عقلی برای انواع جسمانی است. فارغ از چالش تشکیک در ماهیت، این نظریه در تبیین افراد مثالی و یا فرد الهی برای انواع جسمانی، ناتوان است؛ لیکن با شکوفایی فلسفه اسلامی در حکمت متعالیه و پردازش نظریه اصالت و تشکیک وجود، تبیین دقیق تری به نام نظریه وجود جمعی ارائه شده است که تناظر و تطابق همه عوالم را به ارمغان می آورد.
خلاصه ماشینی:
"برای مثال وقتی گفته می شود که سیاهی های ضعیف، به صورت بالقوه در سیاهی شدید موجود هستند، این سخن بدین معنا نیست که آن وجودات، در آن موجود به نحو امکان استعدادی موجودند و به نحو بالفعل موجود نیستند؛ و همچنین وقتی گفته می شود که عقل بسیط، به نحو بالقوه، جامع جمیع معقولات است، مقصود چنین نیست که قوه ای مصاحب با عدم در این موجود، تحقق یافته است؛ بلکه مقصود این است که آن وجودات، به وجود واحد عقلی موجود گشته اند، و این عبارت فیلسوف که می گوید «فعلیت در این عالم، برتر و اشرف از قوه است، ولی در عالم برتر، قوه، افضل و اشرف از فعلیت است»، اشاره به همین دارد (صدرالمتألهین، 1375، ص 101ـ102؛ همو،1981، ج6، ص273؛ج8،ص 52).
اثر اعلا و اشرف، به وزان وجود جمعی اعلا و اشرف توضیح مهمی که هم می تواند روشنگری بحث را افزایش دهد و هم شبهه مربوط به اکملیت را برطرف کند، این است که وقتی گفته می شود وجود جمعی ماهیت، کامل تر از وجود خاص ماهیت است، این سخن بدین معنا نیست که همان آثار وجود خاص البته در یک درجه شدیدتر، در وجود جمعی وجود دارد؛ بلکه اکملیت وجود جمعی، مستلزم اکملیت آثار آن نیز خواهد بود؛ یعنی برای مثال، اگر جسم در وجود مادی، شاغل حیز و مکان است، لیکن وجود عقلی یا الهی جسم، این گونه نیست که به جهت اقوائیت در وجود، شاغلیت قوی تر یا بیشتری داشته باشد؛ بلکه اساسا وجود عقلی جسم، شاغل فضا نیست و حتی کمالات جسم (توجه به مفهوم کمال، الزامی است) در آن وجود جمعی، به نحو قوی تری یافت می شود که تنزل یافته آن حقیقت، به جهت همین تنزل، دارای ویژگی شاغلیت فضا شده است."