خلاصه ماشینی:
چرا دکتر خاتمی علم النفس را «بررسی فلسفی حیات انسانی» تعریف کرده اند؟ یکی از نکات مهمی که خاتمی روی آن پای میفشرد این است که در سنتهای فکری جدید درباره ذهن و روان میان دو جنبه ذهن تفکیک شده است، جنبه حیاتی و جنبه شناختی، و مشکل از نظر خاتمی این است که اساسا در گرایشهای جدید، مسائل و مباحث روانشناسی یا فلسفه ذهن صرفا به جنبههای شناختی ذهن (مانند حالات التفاتی ـ باور، میل و غیره ـ، آگاهی، عواطف و غیره) محدود شدهاند و جنبههای حیاتی ذهن مانند رشد، تولید مثل، حرکت ارادی و غیره به زیستشناسی واگذار شده است.
این همان رویکردی است که در کتاب روانشناسی فلسفی دکتر خاتمی مشاهده میکنیم: نوعی بازگشت به سنت یونانی و اسلامی؛ خاتمی هم از ادراک حسی و ادراک عقلی در این کتاب بحث میکند و هم از جنبههای حیاتی ذهن مانند ماهیت موجود زنده، حرکت خودانگیخته و ارادی و غیره.
ثانیا: روانشناسان جدید تلقیای غیرذاتگرایانه از ذهن یا نفس دارند؛ یعنی اساسا معتقد نیست که هویتی ذاتی یا جوهری در پس رویدادهای شناختی (مثلا یک رویداد ادراکی یا باور و غیره) وجود داشته باشد و در نهایت یک ذات واحد مبدأ همه این رویدادها باشد، بلکه به نظر آنها ما صرفا رویدادهای گوناگون ذهنی داریم و به نظر بیشتر آنها، این رویدادهای ذهنی در واقع باید به رویدادهای فیزیکی تحویل یابند.
در مورد روانشناسی هم چنین است: ابتدا با پدیدههای حیاتی مختلف مواجه میشوید؛ مثلا پدیدههایی حرکت ارادی، رشد و نمو، تولید مثل، ادراک حسی و عقلی و غیره را مشاهده میکنید، سپس مثلا این فرضیه را مطرح میکنید که واقعیتی متافیزیکی ـ یک ذات بهعنوان نفس یا ذهن ـ در پس این واقعیت نهفته است.