چکیده:
تساهل و مدارا در عرصههای گوناگون و به دلایل مختلفی پدید میآید. گاه، منفعت طلبی موجب مدارا با گروههای متنازع میگردد و گاه، پشتوانه فکری دیگری دارد. در میان برخی عارفان، روحیه تساهل و مدارا به سبب آمیختن قواعد عالم وحدت و کثرت پدید میآید؛ بدین معنی که آنان در عالم وحدت باقی مانده، و خواستهاند که با نگاه وحدت گرایانه به عالم کثرت بنگرند؛ پس، به خلط مراتب و آمیختن قواعد روی آوردهاند. درحقیقت، این گروه وارد اجتماع میشوند، اما میخواهند با قواعد عالم وحدت بازی کنند. جبراندیشی و در عمل° «صلح کل بودن» از جلوههای مهم این نگاه به شمار میرود. در میان تساهل گرایان، گروه دیگری نیز هست که رفتارشان منشا اعتقادی و فقهی دارد؛ این گروه تحت تاثیر رواج برخی اندیشههای مداراگر در فقه اهل سنت قرار دارند و علت تساهل پیشگی آنان پیروی از فقها در این زمینه است. گذشته از انگیزه هایی که برای روی آوردن به تساهل بیان شد، دسته دیگری نیز از این شیوه به عنوان حربهای اخلاقی و اجتماعی بهره میبرند. این رفتار ناشی از عطوفت وجودی این عارفان است و از این راه مردم را مجذوب خود می سازند؛ پیروان این نگرش با ستمگران نیز تقیه پیش میگیرند تا از آسیب های بزرگ جلوگیری کنند. در این پژوهش، برآنیم که این نگاههای متفاوت را با تشریح بیشتر مبانی نظری، و بررسی شواهد و نمونههای تاریخی تبیین نماییم
خلاصه ماشینی:
بیتردید، این نتیجه گیری با برخی عرفان های غیراسلامی بسـیار سـازگار اسـت ، امـا سخن از تسامح اسلامی به معنای لاادریگری و نسبیت گرایی امروزی نیسـت ، و تسـاهل عرفانی از سنخ پلورالیسـم شـمرده نمـیشـود[٥١، ص ٢٠٩؛ ٥٢، ص ١٣٥؛ ٥٢، ص ٩٨]؛ حتی نویسنده ای چون عبدالکریم سروش ، از نظریه پردازان عرصة پلورالیسـم دینـی، هـم دراین باره گفته است : «اگرچه در عرفان لطافتی خـاص و حلـم و مـدارا وجـود دارد، امـا اینها مدلول پلورالیسم سیاسی نـدارد»[٢٢، ص ٦٣].
این گونه است کـه اهل سنت در دوره های بعد نیز همگان را به سازش با خلفا و حکما، حتی جـائرین آن هـا، امر میکنند؛ دراین باره ، روایتی به حذیفة بن یمان منسوب است کـه از قـول پیـامبر نقـل میکند: «پس از من پیشوایانی خواهند بود کـه بـر راه نمـیرونـد و بـه روش مـن عمـل نمیکننـد.
کسانی که بـا سلوکی ناقص در عالم وحدت باقی میمانند، نگاهشان به عالم کثرت مناقشه انگیز خواهد بود، و این به شطح گویی و تهدید افکار عمـومی منجـر مـیگـردد؛ چنـان کـه سـلمی در «غلطات الصوفیه » گفت : «شطح برای خراسانیان است ، زیـرا آنـان براسـاس احـوال خـود سخن میگویند و اشتباهی که در میان این قوم پدید آمده ، تصور درجه ای از علم و حال است که تکلیف از آنان ساقط میگردد؛ چنانکه ابوعلی رودبـاری گفتـه : در ایـن امـر بـه جایی رسیده ایم که مثل لبة شمشیر است و اگر چیزی بگوییم در دوزخ خـواهیم بـود، و این به سبب ظرافت مقام و حال است » [٢٩، ص ٤٦٩].