چکیده:
ایران و افغانستان در دوره قاجار به عنوان دو دولت همجوار، مناسبات سیاسی خود را از زمان جنگ های هرات قطع کردند و سفارت و کنسولگری در قلمرو یکدیگر نداشتند. با این حال، افغان ها تلاش کردند که در مشهد کنسولگری دایر کنند. این اراده تنها پس از استقلال افغانستان و رسمیت آن از سوی ایران در سال 1299ش. تحقق یافت و در پی افتتاح سفارت افغانستان در تهران، کنسولگری آن کشور در مشهد نیز دایر شد. موانعی که در دوره قاجار از توسعه روابط سیاسی ایران و افغانستان جلوگیری می کرد، پس از استقلال افغانستان نیز همچنان وجود داشت و انگلیسی ها یکی از موانع اصلی در تاسیس و موفقیت سرکنسول های افغانستان در مشهد بودند.
میرزا عبدالباقی خان و سردار عبدالعزیزخان نخستین سرکنسول های افغان در مشهد بودند که از اوایل سال 1301ش. تا اواخر 1303ش. در مشهد مستقر شدند و این کنسولگری را اداره کردند. در مقاله حاضر، چگونگی تاسیس کنسولگری افغانستان در مشهد و عملکرد این سرکنسول ها برپایه اسناد و مطبوعات مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
During the reign of Qajar، since the War of Herat، Iran and Afghanistan as two neighboring states had severed their diplomatic relations and had no embassies and consulates in one another’s territories. Nevertheless، Afghans made endeavors to open a Consulate in Mashhad. This was only realized once Afghanistan gained independence which was recognized by Iran in 1920 and followed by opening of Afghanistan Embassy and Consulate in Tehran and Mashhad. Obstacles which hampered the development of diplomatic ties between Iran and Afghanistan in Qajar era were still in place after Afghanistan had achieved independence and the British as one of the major obstacles to establishment of Consulate and success of Consuls of Afghanistan in Mashhad.
Mirza Abdollah Khan and Sardar Abdul Aziz Khan were the first Consuls General of Afghanistan who were based in Mashhad from 1922 to 1924، managing the Consulate. This paper will examine how the first Afghanistan Consulate was established in Mashhad and how the first Afghan Consuls General performed based on the existing documents and press excerpts.
خلاصه ماشینی:
George ٢مدال Companionof the Indian Empire «خادم دولت افغانستان که در مشهد است را ميخواهند نباشد و همين قدر رابطـه کـه در بين افغان و مردم ايران باقي است که گاه گاهي به سلام مسلماني يکديگر را ياد ميکنند و تعارف و پيام ظاهري را به تقديم ميرسانند از ميان برخاسته ابواب دوستي و همجواري قطع نظر از اتحاد و شرکت دو ملت مسدود گردد تا اگر سخني را در امور همسـايگي روي آمـد مـردم افغانسـتان را قدرت سخن به زبان راندن خودش نباشد و به زبان ديگري مکنونات ضمير خود را اظهار ميکند و يا ميخواهند که آدم افغانستان را پيچ و تاب داده و از اختيارات دولـت خـود مـأيوس و بـه خـود مألوف و مأنوس سازند که از نيک و بد حالات افغانستان به ايشان خبر داده در اسوله و اجوبه اي که در بين ايران و افغانستان ميافتد به سررشته آنها کار کند» (متولي حقيقي، ١٣٨٣: ٣٠١) عبدالرحمان خان در پايان اين نامه تأکيد کرده است که : «به هر حال بايد آدم افغانسـتان در ارض اقدس مقيم و مستقيم باشد و اگر دولت ايران به اقامت خادم دولت افغانستان در آن جا راضـي نميبود در اين چند سال انکار و امتناع مينمود و حال آن که يقين دارم که راضي و خرسـند اسـت اگر غير راضي باشد يا نباشد از اين مطلب نميگذرم فقط ».