چکیده:
دیگرگرایی ، یعنی گریز از ست غالب پرداختن صـرف بـه «مـن » و «تـو»، فـراهم نمـودن بـستری مناسـب بـرای حـضور دیگـری و درک حـضوری کـه در گذشـتة ادبیـات چنـدان ضروری نبوده است ؛ این مهم به ویژه در شعر معاصر، شکل برجسته تری به خـود مـی گیـرد. شاعر امروز فقط به خود نمی پردازد یا با در پیش گرفتن اسلوب خطـابی ، فقـط بـه مخاطـب نزدیکش رجوع نمی کند؛ بلکه ضمن این که خود را«شاخه ای ز جنگل خلق » می دانـد «تـو» را به معنای عام گرفته ، «او» را نیز پیوسته فـرا روی کلامـش قـرار مـی دهـد و بـدین ترتیـب ، «دیگری» در شعرش محوریت می یابد. پس زمینه های انسانی و اجتماعی رایج در دورة جدید و نگرشهای واقعـی تـر بـه هـستی ، ضرورت دیگرگرایی را افزون نموده است و به نظر می رسد حضور هـر شـاعری در صـحنة شعر امروز، وابسته به تلاشی است که او برای حضور دیگری در شعرش به عمل می آورد. در این جستار برآنیم حضور دیگری را در دو اثـر «هـوای تـازه» احمـد شـاملو و «ابـاریق مهشمة » عبدالوهاب البیاتی به تماشا نشینیم ؛ برآیند این پژوهش نشان خواهـد داد کـه تمـایز دو شاعر با دیگر شـاعران و شـاید هـم ، مهـم تـرین تفـاوت شـعر امـروز فارسـی و عربـی بـا دیروزش را باید در همین اصل جستجو کنیم .
خلاصه ماشینی:
"دیگری، اجتماع،شعر امروز،احمد شاملو،عبدالوهاب البیاتی ١-مقدمه گرایش به دیگری و تلاش برای درک ارزش های فردی و جمعـی اش، در حقیقـت یـک نواندیشی در عرصة شعر معاصر است ؛ این مهم در دو حوزة زبان فارسی و عربـی بـا وجـود همة تناقض ها، بازدارنده ها و احیانا امتیـازات و امکانـات رو بـه توسـعه اش، توانـسته اسـت شاعر را از پوستة نفوذ ناپذیرش خارج کرده، در ارتباط با دیگری قرار دهد؛ لذا فقط شـاعر نیست که از برج عـاج قـدیمی اش خـارج مـی گـردد، بلکـه « دیگـری » نیـز ایـن فرصـت را می یابد تا راهی به اعماق هستی او پیدا کند و خود را در آیینة آثارش به تماشا نشیند.
در مکتـب رئالیـسم ، شـاعر بـه جـای دوری گزیدن از اجتماع و «خزیدن در برج عاج خود، می کوشد با تمام وجود در جامعه ، در برابـر مشکلات و درگیریهای شدید طبقاتی حضور یابد »(ابوالـشباب، ١٩٨٨: ٢٥٧) و ایـن بـدان سبب است که هر شاعر یا هنرمندی، متعق بـه طبقـه ای از اجتمـاع اسـت ؛ امـری کـه توجـه ویژهاش را برای تصویرگری مسایل و مشکلات آن طبقـه ، موجـب مـی گـردد؛ البتـه شـکل دیگر این مهم را در «خصلت ذاتی طبقات اجتماعی نسبت به تصویر شدن از جهان خـارج » (لوکاتش ، لاتا: ١٢٤) باید جست ."