چکیده:
در این مقاله ما انواع کل و جزء و نسبت میان آنها را با توجه به مفهوم بنیادین فلسفهی لایبنیتس یعنی «جوهر» بررسی کردیم. همچنین ارتباط کل و جزء با جوهر را با توجه به برخی اصول اندیشهی او مثل امتناع تناقض، جهت کافی، هماهنگی، اتصال و. . . مطالعه کردیم. کل و جزء یا معنای فلسفی–وجودی دارد و یا معنای منطقی-معرفتی. معنای دوم با توجه به معنای اول اعتبار دارد. کل در معنای فلسفی به معنای کل در منطق صوری نیست، به عکس کل یک جزء موجود است که تمام کیفیات و حالاتش را بالقوه در خود دارد. یعنی جوهر فرد و منادی است که وحدت واقعی دارد. کل و جزء در هم تنیدهاند. از یک طرف جزء یک جزء است واز طرف دیگر جزء، کل است و وحدت دارد. کل نیز از یک طرف وحدت دارد و از طرف دیگر دارای اجزا و کثیر میباشد.
خلاصه ماشینی:
هرگونه بحث در فلسفه ي لايب نيتس اعم از نظريه ي ماده ، نفس ، منادها و رابطه ي جزء و کل ، تبيين مفهوم جوهر(Substance) است .
ممکن است برخي از اين اصول ، قواعد يا قوانين در فلسفه هاي ديگران نيز مشاهده شود، اما لايب نيتس علاوه بر اينکه معناي برخي از آن ها را تغيير داد، همچنين با توجه به تعريف خاص خود از جوهر، کاربردهاي متفاوتي براي آن ها قائل شد.
در عصر جديد دکارت جوهر را چنين تعريف کرد: «جوهر، آن چيزي است که براي اينکه وجود داشته باشد نيازمند هيچ چيزي جز خودش نيست »(مگي، ١٣٨٧: ١٦٣).
. 1 جوهر محل نهايي اتکاي همه ي اوصاف و تعينات يک شي است ، يعني به لحاظ منطقي، موضوع و مسندإليه نهايي است (در ديدگاه منطقي رابطه ي جزء و کل به اين معنا توجه خواهيم کرد).
در فلسفه ي لايب نيتس منادها به دو منظور وضع ميشوند: يکي آنکه رابطه ي بين نفس و جسم را که در دکارت حل نشده رها شده بود، تبيين کند (آنچه ما ماده ميناميم از بينهايت مناد غيرمادي تشکيل شده است ).
هر چه اين ادراک قويتر باشد نمايش گري هم واضح تر خواهد بود و بالعکس (در واقع لايب نيتس با وضع مناد و قائل شدن ادراک و شوق براي آن ، سعي دارد مشکل اصل تفرد را در فلسفه ي اسپينوزا حل کند).
در فلسفه ي لايب نيتس هيچ جوهر و هيچ منادي نميتواند بر جوهر و مناد ديگر اثر کند، اما هر چيزي در عالم چنان رخ ميدهد که گويي اين تعامل واقعي است .