چکیده:
این مقاله که در دو قسمت ارائه گردیده است به بررسی مواضع مراجع بزرگ
تقلید شیعه درخصوص الگو و روند نوسازی (مدرنیزاسیون) در کشور در دوران
پهلوی دوم (در سالهای 1320 ـ 1357) پرداخته است که مقاله حاضر به مواضع
امام خمینی اختصاص دارد.
در این مقاله مواضع امام خمینی در سه مقطع سالهای 1320 ـ 1340 و همچنین
1340 ـ 1343 و 1343 ـ 1357 به تفکیک مورد بحث و بررسی قرار گرفته
است که در ضمن تحلیل دلایل برخورد انتقادآمیز امام خمینی با الگوی نوسازی
اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی پهلوی دوم، به صورت خاص مواضع امام در
قبال انقلاب سفید، اصلاحات ارضی، مشارکت سیاسی زنان و اقلیتها و همچنین
اصلاحات فرهنگی و اجتماعی و عمرانی مورد مطالعه قرار گرفته است.
بر اساس نتایج این پژوهش، امام خمینی ضمن اینکه بر اساس مبانی نظری و
عقلگرایانه خود حامی هر نوع اصلاحات واقعی است اما الگوی خاص نوسازی در
دوران پهلوی دوم را الگویی منحرفانه، استعماری و تقلیدی از نوسازی دانسته و
مجریان و طراحان آن را رهروان عوامل نوسازی دوران رضاشاه و عوامل استعمار
میداند که عملکرد آنها نتیجهای به جز تخریب و وابستگی کشور نداشته است.
در حقیقت انتقادات امام، واکنشی در مقابل عدم نوسازی کشور محسوب میشد
و ایشان معتقد بود که الگوی مذکور نه تنها اصلاحات واقعی را به دنبال نخواهد
داشت بلکه به عدم پیشرفت و وابستگی کشور و تخریب اقتصاد، سیاست و فرهنگ
کشور منجر خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
در این مقاله تلاش میگردد تا به این سؤال پاسخ داده شود که چرا امام خمینی(س) به عنوان یک فقیه اصولی شیعی که طبیعتاً میباید از روند پیشرفت و ترقی در کشور حمایت نماید، مواضع حمایتآمیزی در قبال اقدامات شاه اتخاد نمیکند؟ آیا قرائت خاص رژیم شاه را از مدرنیزاسیون نمیپذیرفت و یا اینکه نگرانیهای دیگری موجب این امر میشد؟ فرضیه ما این است: امام خمینی(س) ضمن اینکه بر اساس مبانی نظری عقلگرایانه و واقعبینانه خود حامی هر نوع تحول عقلانی و دگرگونیهای اجتماعی بود اما الگوی خاص نوسازی در دوران پهلوی دوم را الگویی استعماری، تقلیدی و ناقص میدانست که دارای پیامدهای تخریب کنندهای برای اقتصاد، سیاست و فرهنگ کشور بود و در حقیقت ایشان این الگو را ضد نوسازی و توسعه کشور قلمداد میکرد.
در کتب صحیفه نور حدود 45 مورد سخنرانی و پیام از امام خمینی(س) طی سالهای 1343 تا 1356 ضبط و درج شده است که تحلیل محتوی این پیامها و سخنرانیها نشان میدهد امام از یکسو تلاش میکند تا ماهیت اصلاحات نظریهپردازان مکتب مدرنیزاسیون را غیربومی و ملی معرفی کرده، آنها را همسو با اهداف استعمار بداند و از سوی دیگر این ادعا را که روحانیون مخالف ترقی و پیشرفت کشور هستند تخطئه کند و بر این نکته تأکید نماید که استعمار یکی از موانع مهم سلطه خود را فرهنگ اسلامی و قرآنی، و همچنین روحانیون (به عنوان حافظان این فرهنگ) میداند و بنابراین درصدد نابودی مبارزه با آنهاست.