چکیده:
یکی از کلیدیترین مباحث شاهنامه شناسی مبحـث گـوهر و هنـر در ایـن حماسـه است . از دیدگاه شاهنامه ، جهان آفرین ، جهان کهین (مردم) و جهان مهین (گیتـی ) را هر یک با گوهری ویژه آفریده است و هر دو ناگزیرند فرمان گوهرهایشان را گردن گذارند، اما به گوهر جهان کهین (مـردم) اختیـار داد و چـونین اسـت کـه آدمـی از جوهرة دیگری به نـام هنـر نیـز کـه نتیجـة اعمـال همـین اختیـار خـداداد اسـت ، برخورداری حاصل کرده است . بنا به مندرجات شاهنامه ، انـسان بـه یـاریگری هنـر می تواند سرانجام راه تدویری سرشت خود را به طریق سرنوشـت پیوسـته و دایـرة کمال خویش را فراهم آورد و بدین ترتیب در عین حال که نخستین فطرت اسـت ، پسین شمار هم باشد. بنا به فرض این مقاله ، تمامـت شـاهنامه در حقیقـت نمـایش تفصیلی این دو بیت از این حماسة بی بدیل است : تــو را از دو گیتــی بــرآوردهانــد بــه چنــدین میــانجی بپــروردهانــد نخــستین فطــرت، پــسین شــمار تـویی خویـشتن را بـه بـازی مـدار
One of the central issues in Shāh-nāma studies concerns the question of “essence” and “art.” In the Shāh-nāma’s perspective، the demiurge has created the microcosm (humankind) and the macrocosm (the universe)، each with a particular essence. Both cannot but submit to the command of their essences. However، the creator has bestowed his discernment on the human world. For this reason، the human being is also possessed of another unique essence، attendant on the God-given discernment. According to the Shāh-nāma، the human being، aided by art، can ultimately redeem the circularity of his or her nature through an uninterrupted destiny and close the circle of his or her perfection. The human being can thus be at the same time “by nature first”and“in order last.” We believe that all of the Shāh-nāma can in fact be seen as a detailed exposition of the following verses:
Doth “man” imply one nature، one alone?
Thou know’st it may be but the feeble side
Of mortal man، wherein no trace is shown
Of aught beyond and yet two worlds agree –
A might partnership – to furnish thee.
By nature first، in order last، art thou;
Hold not thyself then lightly.
(Translation by Arthur and Edmond Warner)
خلاصه ماشینی:
"به تعبیر بیدل (١٣٨٥: ٧٦/١) تنها انسان است که به منزلة اول و آخر هستی کـل مـی توانـد حقیقـت حق را بازنماید: آن حــسن کــه آیینــة امکــان پرداخــت هـر ذره بـه صـدهزار خورشـید نواخـت بـا ایـن همـه جلـوه بـود در پـردة غیـب تـا انـسان گـل نکـرد خـود را نـشناخت سخن بیدل حامل همان اندیشه است که چنـد قـرن پـیش از آن عـارفی چـون عزیزالـدین نـسفی (١٣٤١: ١٠٢) از آن سخن به میان آورده بود: «ای دوست این نور می خواست که جمـال خـود را ببینـد و صفات و اسامی خود را مشاهده کند.
) در قطعه شعری به نام یادگار کودکی از معلمی سخن می راند که دفتری سـفید را به شاگرد اول کلاس خود هدیه می کند و دلیل انتخاب دفتر سفید را همانندی آن با قلب نقـش پـذیر و لوحآسای کودک برمی شمارد که : 7 هست این دفتـر چـو قلـب تـو سـفید مـی تـوان هـر نقـشی انـدر وی کـشید بــه گــزارش کتــاب ســوم دینکــرد (٩٠-٨٥ :١٩٧٣ ,de Menasch) و ارداویــرافنامــه (١٥٣-١٥١ :١٩٨٤ ,Gignoux)، یکی از نشانه های بـزرگ حرمـت داشـتن گـوهر و تبـار در میـان ایرانیان باستان وجود آیـین خویـدوده (dahdoxwe) (زناشـویی دروندودمـانی ) در ایـران قـدیم و تداول و رواج قابل توجه آن در میان نیاکان ما بوده است ."