چکیده:
«مسائل اجتماعی۱» از عمدهترین مباحث جامعهشناختی است که از اوایل قرن بیستم و بهویژه از دهة ۱۹۴۰ در آمریکا و سپس سایر کشورهای اروپایی اهمیت یافته و در پنج دهة اخیر نیز به تدریج اهمیت آن در کشورهای در حال توسعه شناخته شده است. تلاش جامعهشناسان در این حوزه بر آن است که به کمک نظریههای جامعهشناسی به تعریفی از مسئلة اجتماعی دست یابند و تحلیلی از روند شکلگیری آن و نیز راههای مقابله با آن ارائه کنند. بررسی پیدایش مسئلة اجتماعی در جامعة ما و عوامل تاثیرگذار بر آن نیز یکی از موضوعات مورد توجه محققان است. عوامل گوناگونی ساختار جامعة ما را در چند دهة اخیر دگرگون کرده، بهطوری که جامعه از حالت یک اجتماع سنتی به جامعة صنعتی و شهرنشین تبدیل شده است. عواملی مثل انقلاب، جنگ، نوسانات اقتصادی و سیاسی، تغییر در ارزشها، رشد سریع جمعیت، طولانی شدن دوران جوانی، افزایش امید به زندگی، تحول در خانواده، مهاجرتهای روستایی و رشد سریع شهرنشینی، کمبود مسکن و افزایش هزینههای زندگی از جمله عوامل موثر در این دگرگونی هستند. مجموعة این عوامل شرایطی را فراهم آورده است که در آن مسائلی از قبیل اعتیاد، جرم و جنایت، قتل، خودکشی، طلاق، فحشا و آلودگی محیط زیست در محیطهای شهری در حال افزایش هستند و سلامت جامعه را بهشدت تهدید میکنند. این وضعیت در حالی وجود دارد که هنوز نهادهایی برای بررسی، برنامهریزی و پیشگیری از مسائل مزبور در ایران بهوجود نیامده یا کمتر بهوجود آمده و پیمایش جامعی در مورد مسائل اجتماعی صورت نگرفته است. افزایش قابل توجه مسائل اجتماعی و هزینههای زیادی که در ابعاد متفاوت به جامعه تحمیل میکند، لزوم پرداختن به اینگونه مسائل را آشکار میسازد
خلاصه ماشینی:
"به همین دلیل هم به آنها آسیب گفته شده است؛ چون مثل یک بیماری که فرد با آن مواجه میشود و به پزشک مراجعه میکند، آسیبها هم عملا جنبههای بیمارگونة جامعه هستند و باید جامعهشناسان و مشاورانی باشند که برای کاهش این آسیبها راهکارهایی ارائه کنند.
این راهکارها در برنامهریزیهای اجتماعی میتواند باعث کاهش آسیب و بهبود اجتماعی شود اما مسائل اجتماعی، جنبههای حاد آسیبها هستند؛ زمانی که دیگر به شیوههای فردی و یا مشاورههای کوتاه قابل حل نیستند و برای مواجهه با آنها به نوعی اجماع در میان جامعهشناسان، برنامهریزان و مدیران اجتماعی نیاز است.
(جوادی یگانه، ۱۳۷۸: ۲۴-۲۱) شناخته شدن مسائل اجتماعی از سوی مردم، بعد ذهنی مسئلة اجتماعی را تشکیل میدهد و محدود کردن مسئلة اجتماعی به آن، باعث از دست دادن آن دسته از مسائل اجتماعی میشود که مردم آنها را درک نمیکنند، ولی عملا به علت اختلاف میان واقعیت اجتماعی و ارزشهای اجتماعی در یک زمینة مشخص- بعد عینی مسئلة اجتماعی- میتوان گفت که مسئلة اجتماعی وجود دارد.
به اعتقاد «ذهنیگرایان» دلیل اینکه مسائل اجتماعی را نمیتوان بهعنوان شرایطی عینی در محیط اجتماعی فهمید، این است که برای در نظر گرفتن و نامیدن چیزی بهعنوان مسئلة اجتماعی، قضاوتهای اخلاقی الزامی هستند.
آنها مجموعه سؤالاتی را مطرح میکنند که با رویکردهای دیگر متفاوت است؛ سؤالاتی مانند: بعضی از مردم چه چیزی را مسئله اجتماعی خواندند؟ چه شد که آنها وضعیت مزبور را مسئلة اجتماعی دانستند؟ دیگران در واکنش به این مفهومسازی چه کردند؟ پیامدهای تعریف آن وضعیت بهعنوان مسائل اجتماعی چه بود؟ کار اسپکتور و کیستوز ذهنی کردن کاملتر رویکرد «انگزنی» است."