خلاصه ماشینی:
در نظریههای ادبی معاصر در ادبیات داستانی از همکاری نزدیک و متقابل اثر(به ویژه رمان)و خواننده زیاد میگویند؛مثلا سارتر در ادبیات چیست؟مینویسد«کوشش مزدوج نویسنده و خواننده است که این شیء عینی و خیالی یعنی اثر ادبی را پدید میآورد»2قصههای عامیانه و پریان تنها نوع ادبیات داستانیاند که شنونده و خواننده با رخدادها،کسان و بنمایههای داستان میآمیزد و از نیروی تخیل،عاطفه و ناخودآگاه خود برای درک معانی پوشیده و پیچیده سود میجوید.
هزار و یک شب تنها اثری است که شنوندهی اصلی (شهریار خودکامهی کامخواه)خود باید از چند و چون قصه به اغراض پنهانتر شهرزاد پی برد؛در پندار،گفتار و کردار خویش بازنگری کند و آدمی دیگر شود و همانگونه که بیمار روانی در روند درازدرمان گاه بر روانکاو خودشیفته شده بر بیماری خود چیره میآید،شهریار ددمنش نیز نه تنها شیفتهی قصه بلکه دوستدار قصهگو نیز میشود و در عمل نشان میدهد که از عهدهی دریافت معانی تلویحی و راز و رمز قصهها برآمده است.
اما ناخودآگاه انبار کامهای سرکش، هنجارشکن و کور و کر روان آدمی است و مصداق واقعی این بیت مثنوی معنوی که: رشتهای بر گردنم افکنده دوست میکشد آنجا که خاطرخواه اوست فروید روانشناس اتریشی به ناخودآگاه لیبیدو میگفت که از ریشهی آلمانی nebeiL به معنی دوست داشتن گرفته شده و میتوان به آن شور- زندگی نیز گفت.
»9سفر دوم سندباد به خواننده و سندباد بری و باربر-که به آنچه دارد سخت خرسند است-رهنمود میدهد هرگاه برای تعالی روان و پیشرفت بیشتر خود در حیات مادی و اجتماعی بکوشد،نیروهایی پنهان و بیاندازه در او هست که وی را در رسیدن به مقصود،یاری میکند.