خلاصه ماشینی:
این نوع برداشت بر آن نیست که هزار و یک شب را به لحاظ محتوایی چیزی کاملا متفاوت و جدا از قالب ادبیات داستانی تأویل کند،بلکه بیشتر بر این موضوع تکیه دارد که در ساخت کلی روایت،مکرر و حیلهگری با زندگی زنان معکوس میشود و جای خود را به روایتی دگر میدهد؛هر چند این پیروزی نیز خود همچون هر پیروزی دیگری با شکستهایی همراه است که در خلال این نوشته به مواردی اشاره خواهد شد.
هزار و یک شب مجموعهای است متوالی از افسانههایی که زنی به نام شهرزاد برای اعمال پادشاه و صرف نظر کردن او از قتل خود نقل میکند.
بنابراین دکامرون هر چند هجویهای بر ضد مسیحیت کلیسایی است،اما با در نظر گرفتن آنکه زنان میتوانستند در همین آیین،با روی آوردن به راهبگی،شق سومی(در مقابل عشق)را بر گزینند که مسیحیت میتوانست برای آنها فراهم آورد،بر این آیین کلیسایی صحه میگذارد.
تفاوت دیگر میان این دو متن حضور چشمگیر حیله(چاره اندیشی)و کید(مکر)زنان برای بقا در هزار و یک شب و نقش کمتر برجستهی آن در دکامرون است.
*** بر اساس آنچه گذشت،به نظر میرسد که در مقایسهی میان این دو اثر،خاصه با در نظر گرفتن عناصر رهایی بخش در روایت و داستان گویی، دکامرون بر هزار و یک شب از جحیت دارد در واقع با در نظر گرفتن مضمون داستانها،نحوهی روایت آنها و حتی شکل اثر همچنان که گذشت،چنین استنباطی بدیهی است.
میگوید که پس از آنکه شاه این قصهها را شنید و در حالی که مست است به جلاد دستور داد تا شهرزاد را نیز همچون دیگر زنان قربانی کند.