چکیده:
محمد بن حسن صفار در کتاب بصائر الدرجات _ که تنها اثر باقی مانده از اوست _ حجم بسیار اندکی از احادیث غیبت را روایت کرده است. این در حالی است که محور مرکزی این اثر را امامان اهلبیت( و شئون آنان تشکیل میدهد. برخی پژوهشگران در تبیین این پدیده فرضیاتی مطرح کردهاند. برخی سه فرضیۀ تقیه، مجاز نبودن صفار از سوی مشایخ اجازه در نقل این احادیث خاص و تدوین نشدن احادیث مربوط به حضرت حجت( در زمان حیات او را مطرح کردهاند و برخی دیگر این پدیده را معلول عقیده احتمالی صفار به آغاز مجدد جریان جانشینی دانستهاند. مطالعه منابع تاریخی، رجالی،فهرستی و حدیثی نشان میدهد هیچیک از این فرضیات صحیح نیست؛ بلکه صفار تالیفاتی دیگر در اینباره داشته که این احادیث را در آن نقل کرده است. حجم درخور توجه احادیث مرتبط نقل شده از وی در جوامع روایی بعدی، از جمله شواهد این مدعاست.
Mohammed bin Hassan Saffar in his book entitled "Basaer od Darajat"، which is the only book remained of his writings، cites just a very small number of account of tradition related to the issue of Absence. This is surprising since the central axis of the work revolves around the religious leaders in Ahl ul Bayt f the Prophet called Imams and their activities. However، the Ahl ul Bayt. Some researchers have suggested hypotheses to explain this phenomenon. One hypothesis is religious reservation. The other is that Saffar was not authorized by the authorities to cite these particular traditions and still the other pertains to the possibility that Mahdism related traditions were not developed at the time of his life. Some have been raised the possibility could have been his personal belief that Saffar may have considered the succession to Mohammad can begin again. The study of historical sources، figures، lists and other Hadith shows that neither of these assumptions can be true، since Saffar has had other works in this regard in those such Mahdism Hadith are quoted in them. The sheer volume of related Hadith narrated in his subsequent narrative works، are among the pieces of evidence in support of this latter claim.
خلاصه ماشینی:
بنابراین، بهطور طبیعی باید نزد او احادیثی را دربارۀ دوازده امام( و غیبت امام دوازدهم بیابیم؛ ولی چرا این احادیث اندک هستند؟ چرا صفار نسبت به ارائۀ فهرست اسامی امامان( و بهویژه مسئلۀ غیبت آخرین امام سکوت کرده است؟ اهمیت این نکته وقتی روشن میشود که توجه کنیم دوران غیبت صغرا با انگارههای ناهمگون خویش، یکی از دشوارترین ادوار تاریخ شیعیان بوده است؛ عصری که پدیده غیبت برای امام ایشان حاصل شد و عملا پیروان آن مذهب بیسرپرست ماندند.
4. همانگونه که ملل و نحل نویسان این دوره از جمله سعد بن عبدالله اشعری خبر از وجود کسانی دادند که منتظر بازگشت قریبالوقوع پسر امام یازدهم( و از سر گیری سلسله جانشینی بودند، میتوان تصور کرد که صفار نیز معتقد به آغاز مجدد جریان جانشینی بوده و نقصان کتاب وی در بیان چنین موضوعاتی، با همان روش تفصیلی که وی درباره موضوعات «ولایت» و «قدرت ائمه» به کار برده، فقط نشان دهنده انتظارات رایج زمان وی و مقصود وی از گردآوری مجموعهاش است (نیومن، 1386: 251-252).
اما سؤال اساسی اینجاست که آیا محیطی که صفار در آن میزیست نیز دچار این تنگناها بوده است که اعراض او از ذکر روایات غیبت و شبکه وکالت را به حساب تقیه بگذاریم؟ ب) وضعیت سیاسی اجتماعی شهر قم شهر قم در هیئت نوین خود، در پی مهاجرت اعراب اشعری از کوفه به منطقه جبال و استقرار ایشان در این منطقه، در اواخر سده اول هجری _ با هویتی شیعی _ تأسیس شد (قمی، 1385: 685، 692، 738).
(همو: 334) همچنین 114 حدیث (9/5 درصد از مجموع کل روایات کتاب) از محمد بن عیسی بن عبید نقل شده است که نجاشی وی را چنین میستاید: جلیل من أصحابنا ثقة عین کثیر الروایة حسن التصانیف.