چکیده:
در بین مخالفان فلسفه و روشهای فلسفی کسانی بودهاند که دغدغه دینی داشته، به قصد خدمت به دین و آموزههای دینی، با فلسفه و روشهای استدلال فلسفی و منطقی مخالفت کردهاند. این افراد به نیت خالصسازی و تنزیه دین از تفکرات صرف فلسفی- که منبعث از فکر و ذهن انسانی است- با ورود عقل و برهان فلسفی به حوزه آموزههای دینی و وحیانی مخالفت نموده و مانع اختلاط دین با چنین تفکراتی شدهاند و معتقدند عقل و فلسفه ناتوان از رساندن انسان به مقصود خداوند است. یک جریان فکری، دینی و شیعی (دوازدهامامی) با نام «مکتب معارف خراسان» که بعدها به «مکتب تفکیک» معروف شدند، به این روش باور جدی دارند و با ورود و استفاده از روش فلسفی و منطقی در حوزه علوم انسانی و اسلامی بهطورجدی مخالفاند. نگارنده یکی از علل مهم و کلیدی مخالفت این مکتب را با روش فلسفی، بعد زبانشناختی و معناشناختی میداند و معتقد است بزرگان این مکتب با توجه به مسئله رابطه بین لفظ و معنا و قائلشدن به تفاوت بین دلالت الفاظ بر معانی از طرف خداوند و دلالت الفاظ بهکاررفته توسط انسان بر معانی، فهم و روش فلسفی را قادر به بیان معانی و درک واقعیات مد نظر خداوند ندانسته، استفاده از روش فلسفه را موجب گمراهی از مسیر وحی و آموزههای دینی و اسلامی میدانند.
خلاصه ماشینی:
"از دیدگاه میرزا الفاظ اساسا و ابتدائا برای نفس ماهیات خارجی که به علم کشف میشوند، وضع شدهاند، بر خلاف برخی نظریات که الفاظ را وضعشده برای مفاهیم (صور ذهنی) میدانند صریح سخن او چنین است: الفاظ در علوم الهیه اشاره به خود حقایق خارجیاند، خواه آنکه لفظ از اسمای پروردگار- جل شأنه- باشد یا از الفاظی که به وسیله آن به حقایق نوری مانند عقل، علم، فهم، حیات، شعور، قدرت و آنچه بدانها پیوسته اشاره میکند یا آنکه از الفاظ اشارهکننده به حقایق مظلم باشد.
همچنین در این باره میگوید: فرق بین علوم بشری و علوم الهی این است که وقتی الفاظ از جانب خداوند بیان میشوند، مستقیما به واقعیت و خود حقایق خارجی اشاره دارد بدون واسطه انسان؛ اما در علوم بشری، الفاظ قالبی برای تصورات انساناند؛ بنابراین معانی تصوراتی است که نزد انسان وجود دارند؛ به عبارت دیگر از دیدگاه این مکتب چیزی به نام معنا در قول و اخبار خداوند وجود ندارد، بلکه فقط لفظ است و امر و حقیقت خارجی و معنا یک مسئله انسانی و محصول ذهن بشری است (نظر نگارنده).
نتیجه اینکه اگر وضع الفاظ به عنوان علامات و اشارهکنندهها برای خارج باشد مسما، موصوف، معنا و مفهوم همان واقعیت خارجی خواهند بود و وسیله این لحاظ نیز چیزی جز علم که کاشف اشیاست، نخواهد بود؛ یعنی الفاظ به این معلومات واقعی دلالت کرده، آنها به علم است که مورد توجه و لحاظ قرار میگیرند و به آن کشف میشوند؛ بنابراین اگر لفظی برای یک کلی عرفی همانند اسب وضع شده باشد، به اسب یا یک اسب خارجی بدون ملاحظه قیود شخصیهاش اشاره و دلالت میکند (همان، ص42-43)."