چکیده:
هدف پژوهش حاضر این است که با توجه به وقوع رنسانس و انقلاب علمی در جامعه اروپای پس از قرن هفدهم و تأثیرپذیری سایر جوامع، از جمله ایران از تغییرات گسترده علمی، جریانهای فکری مختلفی که در مقابل ماهیت علم متجدد موضعگیری کردهاند، مورد تجریه و تحلیل قرار گیرد. بنابراین، با استفاده از روش تحلیل محتوای مضمونی، جریانهای فکری مختلف که طیفی از موافقان تا مخالفان را شامل میگردد، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. از آنجایی که بیان دیدگاههای همه صاحبنظران این حوزه، میسر نیست و بسیاری از صاحبنظران مذکور نیز اشتراک فکری دارند، پس از بررسیهای اکتشافی، متفکران شاخصی انتخاب گردید که در هر دیدگاه، آرای آنان بیشترین پوشش نظری را داشت. بدین ترتیب، بر اساس مواضع آنان، دیدگاههای استخراج شده، توصیف و تجزیه و تحلیل گردد. پس از تجزیه و تحلیل انجام شده بر اساس چهار مفهوم ماهیت علم متجدد، روش تجربی متجدد، علوم انسانی- اجتماعی متجدد و علم دینی، جریانهای فکری حاضر در این حوزه، به سه دیدگاه کلی تقسیمبندی گردید که عبارت است از: 1) دیدگاه علم تجددطلب، 2) دیدگاه پیرایهزدا و 3) دیدگاه سنتگرای اسلامی.
خلاصه ماشینی:
"با اوج گیری اقتدار نگاه پوزیتیوستی به علم و در نیمه قرن نوزدهم و نیمه نخست قرن بیستم ، برای علم (به معنای پوزیتیویستی آن ) کارکردهای معرفت های فلسفی و دینی را نیز در نظر گرفتند (همان ، ٢٠) و در ادامه نیز به علم جواز داده شد که می تواند این حوزه های معرفتی را به عنوان موضوع معرفت علمی مورد بررسی قرار دهد و درباره آن ها داوری نیز کند؛ اما از دهه پایانی قرن نوزدهم ، به تدریج با مطرح شدن پرسش های جدی درباره نسبت معنای پوزیتیویستی علم با معارف اخلاقی ، معنوی و متافیزیکی و نیز هویدا شدن محدودیت های دانش آزمون پذیر علمی مشخص گردید علم به دلیل ساختار آزمون پذیر تجربی خود، نه تنها نمی تواند گزاره هایی از سنخ اخلاقی و ارزشی تولید کند، بلکه در خصوص داوری هنجارها و ارزش ها نیز فقط می تواند زمینه های تکوین ، شکل گیری و فرایند آمد و رفت آن ها را در زندگی بشر به گونه ای آزمون پذیر بیان کند (پارسانیا، ١٣٨٧ ب: ٢١- ٢٢؛ پارسانیا، ١٣٨٣: ٣٦- ٣٧؛ پارسانیا، ١٣٨٧ الف : ٥٨- ٥٩)."