چکیده:
تاکنون مطالعات گوناگونی دربارة فلسفة سیاسی «فارابی » صورت گرفته است ، امـا یکی از رهیافت هایی که می تواند چشم انداز تازهای را برای فهـم فلسـفة سیاسـی فارابی بازنماید، تحلیل پارادایمی است . در این نوشتار، بـه امکـانسـنجی تحلیـل پارادایمی در فلسفة سیاسی فارابی خواهیم پرداخـت . بـه عبـارت دیگـر، بررسـی خواهیم کرد که آیا با استخراج مبانی و پیش فرضهای پنج گانـة فلسـفة سیاسـی فارابی می توان تحلیل پارادایمی از آن ارائه نمود؟ فرضیة نوشتار حاضر بدین قرار است که با استخراج چنین مبانی و پیش فرضهایی می توان تحلیلی پـارادایمی از فلسفة سیاسی فارابی ارائه کـرد؛ تحلیلـی کـه در آن، عـلاوه بـر تفکیـک مبـانی هستی شناسی ، معرفت شناسی ، انسانشناسی ، اجتمـاعشناسـی و فرجـامشناسـی ، می توان خط سیر منطقی و پیوستگی معناداری میان این مبانی برقرار کرد.
خلاصه ماشینی:
"«هر گاه قوت متخیله در انسانی سخت نیرومند و کامـل بـود و آنسـان بود که اموری شگفت آوری بیند که ممکن نبود چیزی از آنها مطلقا و اصـلا در موجودات دیگر وجود داشته باشد و البته مانعی نیست که هرگـاه قـوت متخیلة انسانی به نهایت کمال خود برسد در حـال بیـداری از ناحیـة عقـل فعال، جزییات حاضره و یا آینده را و یا محسوساتی که محـاکی آنهـا اسـت قبول کند(١١) و همچنـین محاکیـات معقـولات مفارقـه و سـایر موجـودات شریفه را در حال بیداری بپذیرد و ببیند پس او را به سبب معقولاتی کـه از ناحیة عقل فعال پذیرفته است ، نبوتی حاصـل شـود بـه امـور الهـی و ایـن مرتبت ، کامل ترین مراتبی بود که قوت متخیله بدان می رسد و کامـل تـرین مراتبی بود که انسان می تواند به واسـطة قـوة متخیلـة خـود بـدان برسـد» (فارابی ، ١٣٦١: ٢٤٥-٢٤٨).
در تحلیل نهایی ، شکل گیری عقل فعـال در عـالم ملکـوتی و عقـل مسـتفاد در عـالم ناسوتی ، به عنوان نقطة عزیمت مباحث هستی شناسی فارابی ؛ ارتباط قوة ناطقة نظـری و عقل مستفاد با عقل فعال از یکسو، و قوة متخیله که نقطة متعالی آن به صورت وحـی در پیامبران تجلی می یابد، با عقل فعال از سویی دیگر، در مباحـث معرفـت شناسـی فـارابی ؛ تقسیم بندی سلسله مراتبی انسانها بر اساس توانایی درک معقـولات و عمـل بـه آنهـا در مباحث انسانشناسـی فـارابی ؛ ضـرورت شـکل گیـری جامعـة مطلـوب بـر اسـاس چنـین دسته بندی از انسان و ساختار هرمی شکل جامعـة مطلـوب کـه در رأس آن فیلسـوف قـرار دارد، به همراه تعـاون و همکـاری اعضـای آن در جهـت رسـیدن بـه سـعادت در مباحـث اجتماعشناسی فارابی و در نهایت ، دسته بندی فضایل فکری، نظـری، عملـی و اخلاقـی کـه وجود آنها در عین حال که تضمین کنندة سعادت جامعه است ، نوعی سلسله مراتب سـعادت فردی را نیز به همراه دارد، در مباحث فرجامشناسی فارابی ، همه و همه نشاندهنـدة سـیر منطقی فلسفة فارابی و نقطة عطفی در فلسفة اسلامی اسـت ."