چکیده:
سیر تدریجی تحولاتی که در حوزة مذهب پس از فروپاشی خلافت بغداد رخ داد، سرزمینهای اسلامی را با رویکردهای جدید در این حوزه مواجه ساخت که حاصل آن رشد نحله های فکری و مذاهبی بود که سیاست را شدیدا تحت تأثیر قرار داد و سیاستمداران را وادار کرد رویکردهای مذهبی خود را با این تغییرات همسو کنند. در این میان تشیع توانسته بود، به دلیل مقتضیات زمان و همگامی و همسویی با تصوف ، نفوذ زیادی در میان مردمان مأیوس و ستمدیده یابد و به این جهت جایگاهی با عنوان یکی از اعتقادات مسلط ، در میانة قرن هشتم تا قرن دهم هجری (چهاردهم تا شانزدهم میلادی ) یافت و موجب گردید حکومتگران از جمله تیموریان مؤلفه های آن را در رفتارهای سیاسی خود در جهت حفظ منافع مد نظر داشته باشند. این پژوهش جستاری توصیفی ـتحلیلی در تبیین رفتارهای سرآمدان حکومتگر تیموری نسبت به مذهب تشیع است . با عنایت به عملکرد حکومتگران تیموری نسبت به مذاهب مسلط این دوره می توان به چگونگی بهره گیری آنان از این عنصر در جهت به دست آوردن مقبولیت دست یافت و علاوه بر آن ، چگونگی فراهم آمدن بستر اجتماعی تسلط سیاسی مذهب شیعه را در قرن دهم .شانزدهم تبیین کرد.
The gradual course of changes made in the area of religion following the disintegration of Baghdad's Caliphate made the Islamic lands face new approaches in this area the result of which was the growing of certain intellectual and religious persuasions. This greatly influenced politics of the time and caused politicians to adjust their religious inclinations to those changes.
Under such conditions, due to the requirements of the time and the need to comply to and cooperate with Sufism, Shi'ism had managed to exert immense influence on the desperate and oppressed people, thus securing itself a standing as one of the predominant creeds from the mid-8th to 10th centuries A.H. (14-16 CE) and persuading men of power, such as the Timurid rulers to take account of the Shi'i elements in their political behaviors and lead them in the direction of safeguarding their interests.
خلاصه ماشینی:
"چنین پایبندی به مذهب سنت ، چگونه می توانست او را تا این حد به تشیع نزدیک کند؟ مسلما خدماتی که شیعه در فتح خراسان به او کرد و راه فتح غرب را برای او هموار ساخت و سازش و مساعدت خواجه علی مؤید، به عنوان یک حکمران شیعی ، چنان در فتوحات او مؤثر بود که پس از آن ، شیعیان ، در نظر او بسیار مهم و سرنوشت ساز واقع شدند؛ به همین سبب قتل عام شامیان را با خونخواهی فرزند فاطمه (س ) پیوند زد.
سلطان حسین بایقرا در روابط سیاسی خود با همسایگان نیز دیدگاهی مدارایی داشت ؛ چنانکه شاه قاسم نوربخش را ــ که از فرقه نوربخشیه و شیعه بود ــ به عنوان سفیر به دربار یعقوب آق قویونلو فرستاد (فرهانی منفرد ١٣٨٢: ١٥٣) که می توان روح تساهل را در آن مشاهده کرد، چرا که اعزام یک شیعی به دربار حکمرانی سنی گویای بی اهمیت بودن نگرشهای مذهبی در هر دو دربار بوده است .
نتیجه تسامح مذهبی ناشی از زندگی صحراگردی قوم غالب که از قرن هفتم هجری (سیزدهم میلادی ) با هجوم مغولان آغاز شده بود و در دورة تیموریان نیز تداوم یافت ، این امکان را برای تشیع فراهم آورد که از ظرفیت پدید آمده نهایت بهره برداری را بنماید و علمای شیعه ــ که خود به دلیل برخورداری از اکرام و توجهات توانسته بودند در آن شرایط سهمگین اقتصادی و اجتماعی از آرامش نسبی بهره مند باشند ــ تمام همت خود را مصروف رشد و نفوذ اندیشه های شیعی در میان حکمرانان و مردم کردند."