چکیده:
نمادهای اسطوره ای گویای نیازهای روحی انسانها می باشند. نماد در حقیقت زبان اسطوره است . در قرن بیستم پژوهشهای انسان شناسانی مانند ژیلبر دوران ، بـه شـناخت اسـطوره و درک معـانی نمادین آن کمک کرد. از سوی دیگر توجه روانکاوان به اسـطوره و تحقیـق بـرای معنـی نمادهـا، دریچه دیگری برای پژوهش و شناخت مضامین اساطیری گشود.از نظـر فرویـد اسـطوره بیـانگر تنش های روانی برخاسته از ناخودآگاه انسانهاست ، از نظر یونگ مضـامین اسـطوره ای ریشـه در ناخودآگاه جمعی انسانها دارد، بنابر این چنانچه معنای آرکتیپ ها را بازشناسیم به روان ناخودآگـاه جمعی دست یافتیم . یونگ بر این باور است که هر آفرینش هنری، ادبـی ریشـه در اسـاطیر کهـن دارد و تجلی وضعیت روان و نیازهای روحی انسانهاست ، او بـا روانشناسـی تحلیلـی خـود و بـا بررسی عنصر نرینه و مادینه و تاثیر آن بر کهن الگوی مسلط بر روان انسانها به مطالعـه شخصـیت انسانها می پردازد. در این پژوهش به مطالعه ایزدبانوان نهفته در قهرمان زن در دو اثـر عـادت مـی کنیم زویا پیرزاد و سرخ وسیاه استاندال می پردازیم . خدابانوانی که به عنوان الگو، ساختار روانـی قهرمان زن این دو اثر را شکل می دهد، مورد تحلیل و بررسی قرار خواهند گرفت . برای شناخت قالبهای فرهنگی و جامعه ای که این شخصیتهای زن از آن برخاسته انـد، از نظریـات روانشناسـی کهن نمونه ای یونگ بهره خواهیم برد، مطالعه ایزدبانوها و کهن الگوها ی مسلط بر روان قهرمانان زن ، به درک انگیزه های درونی شخصیتها کمک خواهد کرد، نتیجه این مطالعه راهگشای شناخت قالبهای رفتاری جامعه شرق و غرب خواهد بود.
خلاصه ماشینی:
"برای شناخت دلایل تغییر ایزدبانوی خانم دورنال ، قهرمان زن این داستان ، بایـد در نظـر داشته باشیم که این زن از درون تحت تاثیر کهن الگوهای ایزدبانوان قرار دارد ولی از بیرون بـا قالبهای رفتاری جامعه رودر روست ، دانستن اینکه کـدام ایزدبـانو نیـروی غالـب درونـی او را شکل می دهد، به ما در درک شخصیت این زن کمک خواهد کرد.
دراین تحقیق ، سعی بر آن داریم تا با مطالعه رابطه بین نیروهای بیرونی یاالگوهای فرهنگـی غالب بر یک جامعه که نقشهایی را بر عهده بانوان قرار می دهد، با ایزدبـانوان مسـلط بـر روان این زنان ، دریابیم این امر چگونه برخی از نمونه های رفتاری در این زنان را تشـویق و برخـی دیگر را سرکوب می کند؟ این امر چه تاثیری بر ساختار روانی این شخصـیتها دارد؟ آیـا تـاثیر ناخودآگاه جمعی باعث تغییر الگوی رفتاری و کهن الگوهـای ایزدبـانوان ایـن شخصـیتها مـی شود؟ آیا شناخت شخصیتهای زن از ابعاد اسطوره ای، می تواند در شـناخت واقعیـت تجربـه های مشترک انسانی به ما یاری رساند؟ ابزار ما برای این پژوهش ترکیب اسطوره و روانشناسی است .
شخصیتهای اسطوره ای، ایزدبانوان حال که جایگاه آرکتیپ از دیدگاه روانشناسی و نقش آن در این پژوهش تا حدودی روشن شد، لازم است برای شناخت زن از ابعاد اسطوره ای و یـافتن ایزدبـانوی نهفتـه در وجـود هـر کدام از قهرمانان زن دو اثر مورد مطالعه ، مروری داشته باشیم بر کهن الگوها و خـدابانوانی کـه رفتارغریزی و انگاره های درونی شخصیتهای داستان را شکل می دهند."