چکیده:
از جمله مسائل روانی- اجتماعی که در سالهای اخیر مورد توجه بسیاری از محافل علمی قرار گرفته است، احساس تنهایی است که نمایاگر ارزیابی افراد از کیفیت نامطلوب روابط اجتماعی شان است و متغیرهایی از جمله میزان دینداری و سطح سلامت روان بر آن تاثیر میگذارند. لذا هدف از مطالعه حاضر بررسی ارتباط میان دینداری و سلامت روان با تجربه احساس تنهایی بر حسب رویکرد دورکهایم و وبر در کلانشهر تهران است. روش مورد استفاده در این پژوهش، پیمایش بوده و جامعه آماری مورد مطالعه، کلیه شهروندان 18+ سال تهرانی هستند که 524 نفر از آنها با روش نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای انتخاب شده، توسط پرسشنامه مورد بررسی قرار گرفته و دادهها با استفاده از نرمافزار spss مورد تحلیل قرار گرفتند. یافتهها حاکی از آن هستند که میزان دینداری اکثر شهروندان تهرانی درحد متوسط رو به بالا بوده، بالغ بر نیمی از آنها احساس تنهایی را در حد متوسط رو به پایین تجربه کرده و اکثریت آنها از وضعیت سلامت روان مطلوبی برخوردارند. همچنین میان میزان دینداری (173/ .-) و سلامت روان(452/ .-) با احساس تنهایی رابطهای معنیدار و منفی وجود دارد و دینداری و اعتقادات مذهبی افراد تاثیر مثبتی بر سطح سلامت روان آنان بر جای میگذارد (117/ .).
خلاصه ماشینی:
"به طور کلی احساس تنهایی با بسیاری از پدیدهها و متغیرهای اجتماعی-روانی و جمعیتی در ارتباط است و از جمله متغیرهای مؤثر بر آن، میزان دینداری و سطح سلامت روان است به طوری که تحقیقات متعددی بر رابطه بین مشارکت مذهبی ضعیف (Jones & et al.
لذا مطالعه حاضر درصدد است تا به بررسی و سنجش ارتباط میان میزان دینداری، سطح سلامت روان و نسبت این دو متغیر با تجربه احساس تنهایی در بین شهروندان تهرانی بپردازد.
در مجموع چارچوب نظری مطالعه حاضر با تکیه بر نظریه دورکیم بر این پایه است که دین یا معنویت با نقش حیاتی که در جامعه ایفاء میکند به انسجام و انضباط جامعه منجر میگردد، احساس خوشبختی را به انسان القاء میکند، به واسطه آیینها و مناسک مذهبی مردم را گرد هم جمع کرده و به تصدیق دوباره پیوندهای اجتماعی منجر میشود و بدین ترتیب با گسترش دین در جامعه، افراد جامعه از سلامت بیشتری برخوردار خواهند بود و این تعاملات و پیوندها به نوبه خود، میتواند عامل کاهش انزوای اجتماعی و احساس تنهایی تلقی گردد.
وبر و یینگر نیز بر این امر تأکید میکند که دین بر زندگی و حیات انسانی، معنا، هدف و جهت میبخشد، آرامش، امید و شادابی را برای جامعه به همراه میآورد و عاملی برای کنترل خواهشهای نفسانی و غریزی است (ملکیان، 1383) و بدین طریق سلامت روان جامعه را تضمین کرده و از انزوا و کنارهگیری اجتماعی افراد جامعه ممانعت به عمل میآورد و در نتیجه با یادآوری این نکته که انسان تنها نیست و نظمی بر جهان حاکم است، مانع از گسترش احساس تنهایی میشود."