چکیده:
مساله صفات در حوزه کلام و فلسفه و در بحث مربوط به خدا از جدی ترین مسائل حوزه الهیات است . این مساله در دو حوزه "ربط صفات با ذات خداوندی " و "ربـط صـفات بـا یکدیگر" قابل طرح است . یک بار می توان سوال کرد که آیا اساسا خداونـد را مـی توانـد وصفی باشد یا نه ؟ و یک بار هم می توان سوال کرد که اوصـاف چـه نسـبتی بـا ذات و بـا یکدیگر دارند؟ تلاشهای کلامی و فلسفی عمدتا در دو نگاه تعطیل و تشبیه سامان پذیرفته است ، بعضی به دلایلی قائل به تعطیل بحث صفات شده و بعضی نیز در مرز تعطیل و تشبیه همچنان گرفتارند. وآنها هم که قائل به تشبیه اند گرفتاری شان کم نیست . در این مقاله سعی بر آن است تا نشان داده شود چگونـه حکیمـان مـا در تبیـین مسـاله صفات به زحمت افتاده اند و از این میان ملاصدرا و ابن سینا دو حکیمی هستند که بیش از دیگران به مساله صفات عنایت داشته اند. ملاصدرا به عینیت مصداقی صـفات بـا ذات و بـا یکدیگر معتقد است و ابن سینا به چیزی فراتـر از عینیـت مصـداقی اندیشـیده اسـت . او در صفات خدا به عینیت مفهومی قائل است . هر یک از این دو نگاه لوازم و تـوابعی دارد کـه این نوشتار در راستای آن نگارش یافته است و در پایان به این نتیجه رسـیده اسـت کـه نـه تنها عینیت مفهومی توجیه خرسند کننـده ای از صـفات بـه دسـت نمـی دهـد بلکـه عینیـت مصداقی هم در جای خود، معذوراتی دارد.
خلاصه ماشینی:
"قاضی عبدالجبار معتزلی که خود از بزرگان و تئوری پردازان مکتب معتزلـی اسـت در" شرح الاصول خمسه " (قاضی ، ١٣٨٤ : ١٨٢-١٥١) بحث مستوفایی را در صفات خدا سـامان داده ودر ضمن آن به صفاتی همچون قـدرت ، علـم ، حیـات ، سـمع و بصـر، وجـود، قـدمت اعتراف کرده است و چون به کیفیت استحقاق خداوند برای صـفات مـی رسـد بـه اخـتلاف متکلمین در این مسأله اشاره نموده ، می گوید: «والاصل فی ذلک، ان هذه مسأله خلاف بین اهل القبله » او در بیان اختلاف متکلمان مشخصا از ابوعلی و ابوهاشم و ابولهذیل علاف کـه همگـی معتزلی هستند هم نام می برد(همان : ١٨٢ و ١٨٣) و نشان می دهد کـه ایـن اخـتلاف فقـط در حد کلام اشعری و معتزلی نیست .
نگاه فلسفی به مسئله صفات در حکمت سینایی شیخ الرئیس در "المبدأ و المعاد" (ابـن سـینا، ١٣٦٣، ١٩و ٢٠) فصـلی را بـه مسـئله عینیـت صفات اختصاص داده که در عنوان آن این مسئله را تذکر می دهد که علـم خداونـد، حتـی در مفهوم مخالف قدرت ، اراده ، حکمت و حیـات او نیسـت ، بلکـه اینهـا جمیعـا، یـک معنـا داشته و ذات واحد محض او بواسطه اتصاف به جمیع اینهـا تجزیـه نمـی شـود و در صـفحه بیست و یک از همان کتاب می گوید: اگر گفته می شود اراده خدا مغایرة الذات بـا علـم او نیست و حتی مغایرة المفهوم با علم او نیست ، و یا اگر گفته می شود علم خـدا بعینـه قـدرت اوست ، باید دانست شود که این وحدت معنا در همه جا صادق نیست ، بلکه آن مفـاهیمی از حیات ، علم ، قدرت ، جود و اراده که در مورد خدا به کار می روند مفهومی واحدند و نباید از آنها این تلقی را داشت که اینها صفاتی متفاوت برای ذات یا اجزایی بـرای آن باشـند."