چکیده:
گنتزن قواعد سیستم منطقی را به دو دستة «قواعد عملگری» و «قواعد ساختاری» تقسیم میکند. مقصود وی از قواعد عملگری، قواعد معرفی و حذف یک ثابت منطقی است. قواعد ساختاری بیانکنندة ویژگیهای مبنایی یک استدلال است به گونهای که هر تغییری در آنها سبب تغییر کل سیستم میشود. وی در آثار خود به این نکته اشاره داشته است که معنای ثوابت منطقی صرفا از طریق قواعد عملگری قابل حصول است این نکته زیربنای رویکرد استنتاجگرایی به معناداری ثوابت منطقی است. چرا قواعد عملگری و ساختاری مجموعا به عنوان تعریف ثوابت منطقی لحاظ نشود؟! پیکاک با این پرسش مبنای رویکرد استنتاجگرایی را به چالش میکشد. ایان هکین در پاسخ به این ادعا، استدلال میکند که پذیرش ایدة پیکاک، منجر به عدم پایستاری خواهد شد. در این مقاله پس از بررسی دقیق مفهوم قواعد ساختاری و بیان تمایز آن با قواعد عملگری، استدلال هکین را ارزیابی و نقد خواهیم کرد و در نهایت راهکاری برای مسئله ارائه میشود.
خلاصه ماشینی:
آن چه در این پژوهش بررسی خواهد شد رابطة میان این دو نوع قاعده (عمل گری و ساختاری ) است و مسئلة اصلی عبارت است از این که آیا همان گونه که گنتزن و به تبع وی هکین (Ian Hacking) بیان داشته اند ثوابت منطقی صر بر اساس قواعد عمل گری تعریف می شوند و قواعد ساختاری هیچ نقشی در تعریف ثوابت منطقی ندارند؟ اگر رویکرد استنتاج گرایی را با تفسیر گنتزنی بخواهیم دنبال کنیم این رویکرد دارای مؤلفه های کلیدی زیر است : ١.
پیکاک (Peacocke) معتقد است که اگر قواعد ساختاری بر ساختار استنتاج اثر می گذارند، هر گونه تغییری در ساختار استنتاج به نظر می رسد سبب تغییر قواعد عمل گری سیستم نیز می شود و در نهایت این امر منجر به تغییر معنای ثوابت و نقض ویژگی پنجم مطرح شده خواهد شد، در این صورت نمی توان گفت ثوابت منطقی بر اساس قواعد عمل گری تعریف می شوند.
٥. مسئلة مورد انتقاد پیکاک پیکاک (Christopher Peacocke) در انتقادی به پیش نویس مقالة هکین (٢٩٨ :١٩٧٩ ,Hacking)، این پرسش را طرح می کند که چرا در تعریف ثوابت منطقی ، قواعد عمـل گـری بـا قواعـد ساختاری مجموع به عنوان تعریف لحاظ نشود؟ روشن است کـه اگـر بخـواهیم بـه ایـدة گنتزن و رویکرد استنتاج گرایی در معناداری پای بند باشیم در این صـورت پذیرفتـه ایـم کـه معنای عمل گرهای منطقی صر از طریق قواعد معرفی و حذف آن ها به دست مـی آیـد.