چکیده:
افزایش فشارهای شغلی و سازمانی و وجود تقاضاهای متعدد محیطی، باعث ایجاد شرایط استرس زا و تحلیل منابع انسانی می شود. پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش عوامل شخصیتی در شکل گیری تحلیل رفتگی صورت گرفته است. روش انجام پژوهش از نوع توصیفی، همبستگی و مبتنی بر مدل سازی معادلات ساختاری است. جامعه آماری پژوهش شامل 186 نفر از کارکنان شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده های نفتی ایران (منطقه قم) می باشد که بر اساس فرمول مورگان، 111 نفر به شیوه تصادفی ساده به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه بود. نتایج پژوهش نشان داد که ابعاد شخصیتی سازگاری، برون گرایی و گشودگی رابطه منفی و معنی داری با تحلیل رفتگی دارند، در حالی که بین روان-رنجوری و تحلیل رفتگی، رابطه مثبت و معنی دار وجود دارد. ضمن آنکه بین بعد شخصیتی وظیفه شناسی با تحلیل رفتگی رابطه معنی داری مشاهده نشد.
خلاصه ماشینی:
"درحالیکه، افرادی five-factor model of personality Extraversion Agreeableness Conscientiousness Neuroticism Openness to Experience که نمره پایینی در وظیفهشناسی کسب میکنند، تمایل بیشتری دارند که لذتگراتر و بیشتر تابع امیالشان باشند و محیط کمتر سازماندهی شده را ترجیح میدهند؛ روانرنجوری، میل به تجربه نمودن احساساتی نظیر ترس، ناراحتی، دستپاچگی، عصبانیت و بیتابی میباشد.
به عبارت دیگر، افراد وظیفهشناس تلاش بیشتری برای رسیدن به پیشرفت، دستیابی به هدف و کسب شایستگی انجام میدهند، به نحوی که وظایفشان را انجام و کارهایشان را به سازمان میرسانند و از تجربه نمودن استرسهای شغلی و تحلیل روانی اجتناب میکنند (شیخیساری و اسماعیلفر، 1389)، بنابراین فرضیه پنجم پژوهش به صورت زیر تدوین میشود: H5 : وظیفهشناسی رابطه منفی و معنیداری با تحلیلرفتگی دارد.
افراد روانرنجور، اضطراب نامعقول را تجربه نموده و مشوش، دلواپس، نگران و کجخلق هستند، ضمن آنکه تجارب هیجانی منفی، و پریشانی از خصوصیات روانرنجوری میباشد (شیخیساری و اسماعیلیفر، 1389)، به نحوی که افراد روانرنجور تمایل به مستعد بودن در زمینه ایدههای غیرمنطقی دارند و توان کمتری برای کنترل احساسات منفیشان دارند و به نحو ضعیفی با استرس انطباق مییابند، وجود این شرایط زمینه را برای تحلیلرفتگی آنها فراهم میآورد (Taylor & DeBruin, 2006).
با توجه به اینکه، برونگرایی به جنبههای بین فردی شخصیت مرتبط است، افراد برونگرا تمایل دارند که افرادی قابل اتکا، دارای روحیه مشارکتجویانه و رفتارهای مودبانه باشند، به نحوی که بتوانند رابطهشان را با همکاران و اربابرجوع مدیریت نموده و ناکامیها را کنترل نمایند که این وضعیت منجر به کاهش احساس زوال شخصیتی و فرسودگی عاطفی و تجربه فزایندهای از موفقیتهای فردی میگردد (Digman, 1990)."