چکیده:
احسانالله صانعی از شاعران و سخنوران نامی و معاصر کاشان است که بیش از پنج دهه، به کار سرودن شعر و شاعری اشتغال دارد و اشعار زیادی در قالبها و موضوعات مختلف از خویش به یادگار گذاشته است. شعر او آینهایه ای از افکار، اندیشهها، باورها و اعتقادات مذهبی، سیاسی و اجتماعی است. او توانسته است ضمن بازتاب بسیاری از مسائل و مشکلات اجتماعی و فرهنگی زمان خویش، احساسات پاک و شاعرانه و احیانا آرزوها و آمال خویش را در قالب شعر بیان کند. او شاعری شیعهمذهب و سرشار از اخلاص و ارادت به خاندان بزرگوار پیامبر(ص) است و توانسته با استقبال، اقتباس و تضمین شعر بعضی از شاعران بزرگ همچون سعدی، حافظ، سهراب سپهری و... و سرودن اشاری نغز و سرشار از اندیشههای ناب و مضامین تازه، توانایی ذهنی و زمانی خویش را به رخ دیگران بکشد. در این مقاله میکوشیم ضمن معرفی شاعر، پارهای از ذوقهای سبکی و توانمندیهای فکری او را تبیین و تحلیل کنیم. استفاده از واژگان عامیانه و گاه کاشانی و همچنین بهرهگیری از واژگان و ترکیبات زیبا و نو از ویژگی شعر او در سطح زبان است. شعر او متأثر از سبکها و شیوههای مختلف و آمیزهای از اندیشهها و ذهنیات متنوع است که باید آن را شعر روزنامید. شعر روز شعری است واجد محسنات اشعار دورههای مختلف که گوینده با به کار گرفتن صنایع بدیعی به طور عادی و طبیعی و استفاده از صور خیال در حد اعتدال و بهره جستن از اصطلاحات و کنایات ظریف و تشبیهات و تمثیلات لطیف و متداول، سخن را تا مرز سهل و ممتنع پیش برده است. استفاده از انواع آرایهها و شگردهای هنری او نشان میدهد که بلاغت و فنون آن را به خوبی میشناخته و در سرودهها خویش بسیار و بجا از آن بهره گرفته است. در بیان تشبیه و در بدیع لفظی واجآرایی، جناس و تکرار و در بدیع معنوی تلمیح و تضاد چشمگیرترین آرایه را به خود اختصاص داده است.
خلاصه ماشینی:
او امـام را گـوهري تابنـاک و داراي روح پاک ميداند که باغ ادب ، بيحضور او مرده و گلستان عشق بينـور او پژمـرده اسـت ، جهان از فروغش چون روز و پيام و کلامش همواره ستم سوز است : کجـــا رفتـــي اي گـــوهر تابنـــاک کـــه پنهـــاني از ديـــدة روح پـــاک تـو رفتــي و قلــب شــهامت شکســت غمــت گــردن اســتقامت شکســت شــجاعت از ايــن غــم ز پــا اوفتــاد فضـــيلت زبـــان بـــر تـــأثر گشـــاد نمانــد اشــک در ديــدگان ســحاب دل ابــر شــد زيــن مصــيبت کبــاب بــدون تــو بــاغ ادب مــرده اســت گلســـتان بـــينـــور پژمـــرده اســـت جهــان از فــروغ تــو چــون روز بــود پيـــام و کلامـــت ســـتم ســـوز بـــود (همان ، ص ٣١٦) شهيد چمران در نظر او، چريکي دلاور است که ميتواند آسايش و امنيت پهلوانان بزرگي همچون رستم و زواره را در هم شکند و شرف و آزادگـي را عمـر و اعتبـاري دوباره بخشد: چريکي کـه در جنـگ هـا مـيگرفتـي امــــان از تهمــــتن تــــوان از زواره مريـدي کـه بـا رهبـر خـويش گفتـي ز من جـان سـپردن ز تـو يـک اشـاره روان تــو شــد روح بخــش ملائــک ملــک از تــو کــرد آبــرو اســتعاره / پژوهش نامه کاشان الا اي کــه رزمــت بــه ميــدان همــت شـــرف را ببخشـــيد عمـــر دوبـــاره شمارة پنجم (پياپي ١٣) پاييز و زمستان ١٣٩٣ (همان ، ص ٣٣٠) از ديگر مباحث سياسي شعر او، به خون کشاندن زائران خانۀ خدا در مراسـم حـج به دستور شاه فهد با توپ ، سنگ و تفنگ است چنان خون ريزي در کعبه راه انداختند که زمين کعبه به رنگ خون درآمد: بـه خــون کشــيد تــن زائــران بيــت الله به سنگ و آجر توپ و تفنگ و گرز و عمود زمين مکه شد از خون پاکشان گل رنـگ به امر شـاه فهـد ايـن سـعود نامسـعود چنين قساوت و سنگين دلي نديد کسـي نه از يزيد و نه از شـمر ملحـد مطـرود (همان ، ص ١٨٢) وقايع اجتماعي در اشعار صانعي چشمگير است .