چکیده:
در حوزه مطالعات فلسفه دین، پرسش از عقلانیت باورهای دینی و معیارهای آن اهمیت ویژهای دارد. براساس برخی از رویکردهای افراطی، مانند عقلگرایی حداکثری و ایمانگرایی افراطی، پذیرش باورهای دینی از حوزه داوری و سنجش عقلانی بیرون است. ناکارآمدی این دو رویکرد در تبیین عقلانیت باورهای دینی سبب شده است تا معیارهای دیگری برای ترسیم عقلانیت این باورها از سوی اندیشمندان دینی مطرح شود. براساس برخی از نظریات در حوزه معرفتشناسی، مانند «تئوریهای توجیه و ترجیح»، «اعتماد به دستگاه باورساز در انسان»، «توجه به زبان دین و ابعاد آن»، «بازنگری در باورهای پایه»، «رویکرد انسجامگرایی» و «اعتماد به فضایل عقلانی فاعل شناسا»، گونه جدیدی از عقلانیت باورهای دینی به نام «عقلانیت اعتدالی» قابل تعریف است که بر اساس آن، عقلانیت بخش گستردهای از باورهای دینی تبیینپذیر خواهد بود.
In the field of philosophy of religions، questions about rationality of religious beliefs and its criteria are very important. Based on some extremist approaches such as maximum rationalism and extremist fideism، acceptance of religious beliefs is out of the rational judgment and evaluation. Inefficiency of these two approaches in explaining the rationality of religious beliefs has brought about other criteria for explaining the rationality of these beliefs being proposed by religious scholars. Based on some theories in the field of epistemology like “theories of justification and preference”، “trusting the power of belief-producing in human”، “considering the language of religion and its dimensions”، “revision of the basic beliefs”، “coherentism approach”، and “trusting the rational virtues of knowing agent”، a new type of rationality of religious beliefs called “moderate rationality” is defined according to which the rationality of a great part of religious beliefs is explainable.
خلاصه ماشینی:
"علاوه بر این، تأکید پویمن بر وجود قرائن و مدارک، نکته بسیار مهمی است که توجه به آن، مانعی جدی بر ورود باورهای غیرعقلانی و خرافی به ساحت باورهای دینی است؛ اما در عین حال، توجه به این نکته نیز ضروری است که جیمز در خصوص نقش اراده در تحقق باور، شرایطی را لحاظ میکند که تا حد زیادی منطق اراده باور را از باورهای خیالی متمایز میسازد؛ برای نمونه، انسان زمانی مجاز است اراده خود را در تحقق باورهایش دخالت دهد که با باورهایی مواجه شود که عقل در تأیید یا رد آن کاملا بیطرف است، این شرط بهطور ضمنی، گویای نوعی جستجوی مقدماتی عقل در خصوص کشف حقیقت است.
البته باید توجه داشت که رویکرد کارکردگرایانه نیز به صورت کلی نمیتواند در خصوص تبیین عقلانیت مجموعه باورهای دینی لحاظ شود؛ چراکه مهمترین ایراد این رویکرد، فروکاهش معیار حقیقت و صدق به معیار مصلحت و سودمندی است و چنین امری در برخی از موارد، برآیندهای غیرقابل پذیرشی را به دنبال دارد؛ برای نمونه، برتراند راسل نظریه کارکردگرایی ویلیام جیمز را نقد کرده است و با تردید در معیار توفیق عملی و سودمندی بهعنوان معیار بازشناسی حقیقت، بدین نکته اشاره میکند که نظریه پراگماتیستی بین صدق و واقعیت جدایی میافکند؛ زیرا بر طبق این نظریه، برای آنکه باوری صادق باشد، کافی است که بپذیریم آن باور نتایج مفیدی دارد و این امر مستلزم آن است که حتی اگر گزاره صادق نباشد، به دلیل سودمندی آن صادق تلقی شود."