چکیده:
آن چه هنر حافظ را به صورتی متمایز و غیرقابل تعبیر نشان می دهد، سنخیت لفظ و معنی و پوشیدگی نجیبانه مشترکی است که در نسوج آن دو حلول کرده است. مفاهیم و معانی بدیع و بلندی که پرده نشین ضمیر اوست در قالب الفاظی حلول کرده است که غالبا جانشین پذیر نیست. نه لفظ عایق معنی است و نامحرم و نه معنی رمنده و گریزان از لفظ و قالب. گویی الفاظ و معانی در دیوان این گوینده بزرگ، پیوندی ذاتی دارد.
در این نوشته کوشش نگارنده برآن است که از ره گذر شواهدی گویا این سنخیت شناخته آید.
What distinguishes the art of Hafez and makes it untranslatable is the harmony between the word and sense and the common sincere concealment breathed into their veins. Concepts and novel sublime meanings emanated from his mind have incarnated in the form of words which are more often irreplaceable. It is that neither the word disguises the meaning and foreign to it، and neither meaning fugitive of the word and its form. It is as if the words and their senses in the divan of this great poet have in essence an eternal connection.
Attempt is made in this article to demonstrate the harmony between word and meaning by setting forth vivid evidence.
خلاصه ماشینی:
آنچه هنر حافظ را به صـورتی متمـایز و غیرقابـل تعبیـر نشـان می دهد، سنخیت لفظ و معنی و پوشیدگی نجیبانۀ مشترکی اسـت کـه در نسـوج آن دو حلول کرده است .
حافظ و عشق ازلی تصور نمی توان کرد کسـی باشـد کـه بـا ادب کـم تـرین آشـنایی داشـته باشـد و بیت هایی از غزل زیر را زمزمه نکرده باشد: در ازل پرتــو حســنت ز تجلــی دم زد عشق پیدا شد و آتـش بـه همـه عـالم زد جلوهای کرد رخت ، دید ملک عشق نداشت عین آتش شد از ایـن غیـرت و بـر آدم زد عقل می خواست کز آن شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهـان بـر هـم زد مدعی خواست که آیـد بـه تماشـاگه راز دست غیـب آمـد و بـر سـینۀ نـامحرم زد دیگران قرعۀ قسمت همه بر عـیش زدنـد دل غم دیدۀ مـا بـود کـه هـم بـر غـم زد جان علوی هوس چاه زنخدان تـو داشـت دست در حلقۀ آن زلـف خـم انـدر خـم زد حافظ آن روز طربنامۀ عشـق تـو نوشـت کــه قلــم بــر ســر اســباب دل خــرم زد در این غزل ٧ بیتی نکتـه ای نیسـت کـه گوینـدگان پـیش از حـافظ و عارفـان و متفکران صوفی مشرب نپرورده باشند.
در زبان حافظ این معنی توسعه یافته ، بر افـرادی اطـلاق مـی شـود کـه ١ - مفهوم رند و رندی را کم تر کسی چون علی دشتی در کتاب «کاخ ابداع» توانسته است تحلیل کند.