خلاصه ماشینی:
"بر هودج خیال و خاطره چند شعر از دکتر اسماعیل حاکمی (به تصویر صفحه مراجعه شود) تضمین غزل علامه اقبال مردان حق همچو بلبل نغمه خوانم در گلستان شما بال و پر بگشودهام سوی شبستان شما هر زمان آید به گوشم بانگ دستان شما چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما ای جوانان عجم جان من و جان شما نیست غیر از عاشقی در زندگانی پیشهام خون گرم عشق جوشد در رگ و در ریشهام باده مهر و محبت باشد اندر شیشهام «غوطهها زد در ضمیر زندگی اندیشهام تا به دست آوردهام افکار پنهان شما» ای دریغا آن شکوه و حشمت دیرین گذشت همتی یاران که آن توقیر و آن تمکین گذشت شیوهء مردانگی،رسم و ره و آیین گذشت «مهر و مه دیدم،نگاهم برتر از پروین گذشت ریختم طرح حرم در کافرستان شما» ای مسلمانان فغان از مکر و نیرنگ و زرق دشمن حق را فرود آرید شمشیری به فرق ضربتی کاری به فرق دشمنان دون چو برق «فکر رنگینم کند نذر تهیدستان شرق پارهء لعلی که دارم از بدخشان شما» اهرمن را عاقبت نیروی یزدان بشکند دست ایزد بیگمان بازوی شیطان بشکند قدرت مردان حق دیوار زندان بشکند «میرسد مردی که زنجیر غلامان بشکند دیدهام از روزن دیوار زندان شما» گر که مرد راه عشقی باز بگشا چشم دل چشم دل بگشا که تا آخر نگردی منفعل حیف باشد کآدمی در پیش حق باشد خجل «حلقه گرد من زنید ای پیکران آب و گل آتشی در سینه دارم از نیاکان شما» دیدار وه اوست آشناست،تویی ای امید دل؟ آری منم!به دیدن روی تو آمدم با گریه گفتمش:به خدا ای گل بهار منهم به این خیال به سوی تو آمدم..."