چکیده:
مسایل زیست محیطی در دوران معاصر چنان همهجایی شده که در تمام فعالیتهای انسانی نفوذ کرده و حتی سازمانهای دولتی و بینالمللی را درگیر کرده است و بهنوعی در جستجوی راهحلهایی برای این بحران جهانیاند. اما در کنار این توجهات،برخی از رشته های آکادمیک از جمله مردم شناسی به مواردی چون: 1_ روابط میان گروههای محلی- بومی و محیطهای شان 2 _شیوههایی که درآن این گروه ها، محیطشان را درک می کردند یا اکنون درک میکنندو3_ چگونگی تعامل با محیط زیستشان مورد توجه قرار می دهند. اهمیت مطالعه ی فرهنگ به عنوان یک سیستم تطابقی و تعاملی با محیط زیست در مطالعات بسیاری از محققین مورد توجه بوده است.همه فرهنگ ها و جوامع بشری دارای یک محیط زیست فرهنگی و یک محیط زیست بیولوژیکی هستند. در درون این زیست محیط ها عناصر درونی در فرایند تاریخی با یکدیگر مرتبط و پیوند دارند. بخصوص این پیوند را می توان بین انسان و فرهنگ و زیست بوم مشاهده کرد. اختلال در این تعامل امروزه بحث های زیادی را در محافل سیاسی و آکادمیک منجر شده است. برخی از جوامع محلی با این که از این بحث ها و چالشها از منابع رسانه ای مطلع می شوند اما همچنان احساس خطری که گسست فرهنگ محلی و زیست بوم می تواند داشته باشد بدان اهمیت نمی دهند. استان مازندران یکی از مناطق زیست بومی است که مناسبات فرهنگ و زیست بوم و انسان در تعامل با یکدیگر در فرایند زمانی طولانی شکل یافته است. اما تحولات در سبک و شیوه زندگی در دهه های اخیر به شدت بر پیوند ها و تعاملات تاثیر گذاشته است. مقاله حاضر با توجه به رویکرد تئوری فرهنگی تحلیلی خواهد بود بر گسست فرهنگ بومی و زیست بوم در استان مازندران که به سطحی از خطر برای افراد بومی نرسیده است. مدل گرید_گروپ مری داگلاس می تواند دلایل فقدان احساس خطر که منجر به گسست فرهنگ بومی و زیست بوم گردیده را نشان دهد.