چکیده:
پس از پذیرش تجرد نفس، یکی از مسائل مهمی که در فلسفه طرح می شود این است که نفس که موجودی مجرد است چگونه به موجودات محسوس عالم طبیعت علم پیدا می کند و کیفیت ادراک حسی چگونه است؟ مبنای ملاصدرا در مسئلۀ ادراک حسی نسبت به فلاسفۀ قبل از خودش بسیار متفاوت است؛ به طوری که از نظر او، صور علمی حسی، مجرد از ماده اند و فاعل ایجادکنندۀ این صور خود نفس است و نفس به وسیلۀ همین صور به اشیای مادی علم پیدا می کند. بنابراین نفس در خیال متصل، صور اشیای مادی را مشاهده می کند.
علامه طباطبایی به گونه ای دیگر در صدد تبیین چگونگی ادراک حسی برآمده است. از نظر ایشان به ازای هر فرد مادی، یک فرد مجرد مثالی در خیال منفصل وجود دارد که در ادراک حسی نفس به علم حضوری، فرد مثالی را که در عالم مثال تحقق دارد، مشاهده می کند. بنابراین ادراک حسی از سنخ علم حضوری است نه علم حصولی. در این نوشتار، ابتدا آرای این دو حکیم در مسئلۀ ادراک حسی بیان شده و سپس صحت این دو دیدگاه نقد و بررسی شده است و بیان شده که مسئلۀ ادراک حسی طبق نظریۀ ملاصدرا قابل حل می باشد اما ادلۀ
نظریۀ علامه و لوازم نظریۀ ایشان قابل خدشه است.
خلاصه ماشینی:
جهت دوم دربارٔە تبیین کیفیت حصول ادراکات حسی است ؛ یعنی هنگامی که اثبات شد که نفس ، مجرد از ماده است این سـوٴال پـیش میآید که نفس مجرد چگونه به اشیای محسوس عالم طبیعت علم پیـدا مـی کنـد؟ ایـن ادراکات مجرد هستند یا مادی ؟ و اگر مجردند چه رابطه ای بین نفـس و ایـن ادراکـات وجود دارد؟ افلاطون معتقد بود که معرفت دو رکـن دارد: ثبـات و خطاناپـذیر بـودن ، و چون که در ادراک حسی خطا وجود دارد و متعلق آن ناپایدار اسـت معرفـت بـه شـمار نمیآید (افلاطون ، ١٣٨٩: ١٩۶).
بنابراین ادراک حسی در نزد ابن سینا طی چنین مراحلی حاصل مـی شـود کـه ابتـدا حواس ظاهری بدن ، وضع و محاذات خاصی با شی ء محسوس پیدا می کنـد و صـورت این شی ء محسوس با حفظ آثار مادی و مجرد از اصل ماده ، به واسـطۀ عـضو حاسـه در آلات قوای حسی در دماغ منطبع می شود که همزمان با این فعل و انفعال مادی در بدن ، نفس صورت حسی را ادراک می کند اما این ادراکات حسی ، عین ذات و جوهر نفـس نیست بلکه عارض و زائد بر ذات وجودی نفـس اسـت (طوسـی ، ١٣٨۶: ٨٨٩/٣؛ ابـن سـینا، .
بنابراین طبق این دیدگاه ، زمانی که انسان با حواس خود اشیای عـالم طبیعـت را ادراک می کند، از آنجا که عالم طبیعت ، معلول عالم مثـال اسـت ، بـه ازای هـر فـرد مادی ، یک فرد مثالی در عالم مثال وجود دارد که در حقیقت ، آن جـوهر مجـرد مثـالی نزد نفس حاضر است و معلوم حقیقی و بالذات نفس است ، نه اینکه صورت علمی اشیا قائم به نفس انسان باشد و از معلوم خارجی حکایت کند.