چکیده:
رابطه ميان عارفان و متشرعين - به نمايندگي فقها - در طول تاريخ تمدن اسلامي، رابطه اي پر فراز و نشيب بوده است. تلقي عارفان از شريعت نيز به همين منوال با نوسانات مختلفي همراه بوده است. برخي از اهل تصوف، حقيقت را همان شريعت مي دانند (وحدت انگاران) و برخي ديگر حقيقت را وراي شرع و قانون مي انگارند و حضور شريعت را مخل ظهور طريقت و تصوف مي دانند (معارضان). برخي گروه هاي ديگر نيز با اصالت دادن به هر يك از دو گفتمان، معتقدند نبايستي هيچ يك در حريم ديگري ورود كرده و هر يك متكفل سامان دادن به بخشي از نيازهاي اين جهاني و آن جهاني فرد است (استقلال انديشان). گروه ديگري نيز فارغ از آنكه خود به كدام يك از دو گروه وحدت انديش يا استقلال انديش معتقدند، در پي ايجاد گفت و گو ميان اين دو گفتمان پرقدرت فرهنگ و تمدن اسلامي اند و معتقدند چنانچه بتوان با گفت و گو و برقراري آتش بس ميان اين دو گروه پتانسيل هاي موجود در هر يك را به فعليت رساند، فرهنگ و تمدن اسلامي شاهد يك جهش عظيم رو به جلو، هم در جهات مادي و هم در سمت و سوي معنوي خواهد بود (گفتگو). اين مقاله مي كوشد تا آراي جريانات مختلف فكري اسلامي را ذيل يكي از اين چهار گروه دسته بندي نمايد.
خلاصه ماشینی:
"چه اینان به سبب رویکردهای مدرن خود به مقولۀ دین و به تبع آن عرفان ، برخی جزمیت ها و اطلاق های موجود در علم فقه را به اعتبار ذاتی یا عرضی بودنشان مورد توجه قرار داده اند و از این رهگذر به نفی کامل فقه نمیرسند؛ اما معتقدند که فقه برخلاف عرفان که از اصول ذاتی دین است امری است که با زمان و مکان دچار برخی دگرگونیها شده و درنتیجه از عرضیات دینی قلمداد میشود، لذا این دو گفتمان در عین استقلال و اعتباری که برای هر یک وجود دارد؛ اما از آن حیث که یکی مربوط به ذاتیات و دیگری مربوط به عرضیات دین است ، ماهیتا یکی نیستند و به وحدت نمیرسند؛ اما زمینه برای گفت وگو و مصالحه میان این دو برقرار است .
عبدالکریم سروش در دورة دوم تفکر خود (١٣٨٣-١٣٥٨) از نخستین کسانی بود که در نسل دوم این نگاه استقلال اندیش میان فقه و عرفان را به روشنی در آثارش منعکس نمود و حتی در پاره ای از آثار و گفت وگوهایش به سمت نوعی تئوریپردازی در باب این تفکیک میان فقه و تصوف نیز پیش رفت تا جاییکه برخی معتقدند پروژة روشن فکری دینی پس از انتشار قبض و بسط تئوریک شریعت ورق آشکاری در این دیار خورده است (سروش دباغ ، ١٣٩٠: شماره ١٦- ١٥).
ازسوییدیگر، این تفکیک مکاتب مختلف عرفانی در فهم نحوة ارتباطات میان شریعت و عرفان نیز سهم مهم و مؤثری دارد و بدون در نظر گرفتن این تفاوت ها نمیتوان به جمع بندی درستی از رابطۀ میان شریعت و عرفان در طول تاریخ اسلام دست یازید؛ این عدم تفکیک و فقدان گونه شناسی صحیح رابطۀ میان سنخ های مختلف عرفانی با شریعت ، موجب بروز سوءتفاهم های بسیار از جانب معارضان تصوف گردیده و باعث شده تا کم تر مجالی برای برقراری گفت وگویی سازنده میان عارفان و متشرعین به وجود بیاید."