چکیده:
در آثار صدرا بحثی منسجم درباره فطرت انسانی یافت نمیشود، ولی به طور پراکنده مباحث مهمی را در این باب مطرح کرده است. واژه «فطرت» در آثار صدرا مفهومهای متعددی یافته است: استعداد تکامل، استعداد قوّه کسب معارف، وجود اندکاکی و اندماجی انسان در مرتبه ذات ربوبی و حالت اعتدالی روح. هرچند اخوانالصفا برای نخستین بار آموزهٔ خداشناسی فطری را در منبعی فلسفی مطرح کردند و ابنسینا و سهروردی نیز اندیشههایی قابل ارجاع به خداگرایی فطری دارند، ولی این صدرا است که با تمسک به نظریه اتحاد عاقل و معقول و به دست دادن تحلیلی ویژه از فرآیند ادراک و ضمیمهکردن نظریه ارجاع علیت به تشؤّن، تقریری جدید از خداشناسی فطری عرضه کرده است. این تقریر از نخستین تلاشها برای مستندسازی آموزه معرفت فطری خداوند، به انگارههای عقلانی و فلسفی محسوب میشود. صدرا همچنین به فطریبودن برخی ادراکات همچون استحاله ترجیح بلامرجح، و نیز برخی گرایشها همچون کمالگرایی، حقیقتطلبی، طاعتگرایی، معصیتستیزی و ... در ساحت وجودی آدمی تصریح کرده است.
خلاصه ماشینی:
هرچند اخوانالصفا برای نخستین بار آموزهٔ خداشناسی فطری را در منبعی فلسفی مطرح کردند و ابنسینا و سهروردی نیز اندیشههایی قابل ارجاع به خداگرایی فطری دارند، ولی این صدرا است که با تمسک به نظریه اتحاد عاقل و معقول و به دست دادن تحلیلی ویژه از فرآیند ادراک و ضمیمهکردن نظریه ارجاع علیت به تشؤّن، تقریری جدید از خداشناسی فطری عرضه کرده است.
صدرا در موضعی دیگر، خود این سخن منسوب به ارسطو را تفسیر میکند و ضمن اشاره به عقیدهاش مبنی بر اتحاد عاقل و معقول، میگوید معنای آن این است که علوم الاهی فقط با عقول قدسی مماثل است [و فقط قابلیت اتحاد با این دسته از عقول را دارد] و ادراک آن نیازمند لطف شدید و تجرّد تام است و این، همان فطرت ثانیه است؛ زیرا اذهان خلق در اول فطرت، سخت و نفوذناپذیر است.
او سپس اشکالی مطرح میکند و میگوید اگر بگویی این سخنان، با مفاد حدیث «کل مولود یولد علی الفطرة» منافی است، در پاسخ میگویم منافاتی میان این دو نیست، زیرا آنچه در حدیث ذکر شده فطرت روح است که به حسب ذاتش از عالم قدس و طهارت است؛ حال آنکه آنچه ما از آن سخن میگوییم، آغاز نشئه بدن و قرارگرفتن نفس در آن است.
2. تساوی نسبت نفوس انسانی به خیر و شر در عین حال، او در مواضعی نفس انسان را به حسب اصل فطرت، برای پذیرش اثر از ملائکه و شیطان، صالح میشمارد و تأکید میکند که این صلاحیتِ تأثیرپذیری، نسبت به مبدأ الهام و مبدأ وسوسه مساوی است و چنین نیست که تأثیرپذیری از یکی بر تأثیرپذیری از دیگری رجحان داشته باشد.