چکیده:
علم حضوری نظریه خاصی در باب علم است که در فلسفه اسلامی و بخصوص در فلسفه صدرایی بخوبی
پرورده شده است . این علم یکی از مسلّمات فلسفه اسلامی بوده و از همان ابتدای پیدایش مورد توجه فلاسفه قرار داشته است. علم حضوری بدون اصالت وجود قابل دفاع نیست. براساس فلسفه صدرایی علم عین وجود است نه چیزی عارض یا اضافه بر آن. از اینرو، مراتب مختلف وجود دارای مراتب خاصی از علم و آگاهی هستند. در این میان، انسان علاوه بر وجود خود بر قوای نفسانی و معلومات خود نیز علم حضوری دارد. اینگونه است که علم حضوری آغازگاه علم انسان می گردد و پس از آن است که مفهوم سازی و علم حصولی شروع می شود. از منظر صدرالمتالهین، اساسا هر علمی، حضوری است و اگر علم در نگاه اوّلیه به حصولی و حضوری تقسیم می شود، در نگاه دقیق تر، غیر از علم حضوری علمی نیست و این علم یعنی حضور چیزی نزد چیز دیگر. به عبارت دیگر، یعنی درک حضوری معلوم نزد عالم. اگر علم حضوری انسان به صور ذهنی را در نظر نگیریم، هیچ علم حصولی حاصل نمی شود و انسان از شناخت جهان پیرامون خود ناتوان می ماند. پس علم حضوری اساس تمام معارف بشری است . بنابراین ما در این پژوهش برآن بودیم که علاوه بر تبیین دقیق مفهوم علم حضوری مراتب این علم را از دیدگاه ملاصدرا با استفاده از روش کتابخانه ای بیان کنیم
خلاصه ماشینی:
"از منظر صدرالمتألهین ، اساسا هر علمی، حضوری است و اگر علم در نگاه اولیه به حصولی و حضوری تقسیم میشود، در نگاه دقیق تر، غیر از علم حضوری علمی نیست و این علم یعنی حضور چیزی نزد چیز دیگر.
ملاصدرا نهایتا علم حصولی را به حضوری ارجاع میدهد (همو، ص ١٥١)؛ زیرا در علم حصولی آنچه حقیقتا درک میشود و نزد عالم حضور دارد همان وجود صورت یا مفهوم میباشد.
در نهایت اینکه وی در برخی از مواضع کلام خود بیان کرده است که امور جسمانی نیز دارای علم حضوری هستند؛ اما چون آثاری که در موجودات عالم مجرد یافت میشود، در این گونه موجودات ظهور و بروز ندارد، لذا تعبیر علم درباره آنها به کار نمیرود (همو: ١٩٨١،ج ٦، ص ٣٤٠).
برخی در توضیح عدم تعلق علم حضوری به ماهیت ، آن را امری وجدانی دانسته و گفته اند: ما وقتی به علوم حضوری خود رجوع ، و مثلا علم حضوری به ذاتمان را ملاحظه میکنیم ، میبینیم آنچه در آن حضور دارد «وجود» است و خبری از ماهیت نیست (محمدتقی مصباح :١٣٧٨ ج ١، ص ٣٤٩؛ عبدالرسول عبودیت :١٣٥٨ ج ٢، ص ٧٧ـ٧٨).
اما اینکه مطلب اول درست نیست ، به این دلیل است که وقتی انسان به علوم حضوری خودش رجوع میکند، علاوه بر وجود، ماهیات آنها را نیز مییابیم ؛ برای مثال ، زمانی که شادی را در وجود خودمان مییابیم ، این گونه نیست که وجودی مبهم را یافته باشیم و حقیقت شاد بودن آن عینا در نزد ما حاضر نباشد."