چکیده:
«مدرنیته غربی» در دیدگاه امام خمینی ره، مقام معظم رهبری و آیت الله جوادی آملی به ترتیب در قالب اصطلاحاتی چون «تمدن در مسیر توحش»، «مدنیت جنگلی» و «جاهلیت مدرن» تقریر شده است. در این نوشتار ضمن تشریح «چرایی» چنین نگاهی، درصدد پاسخ به این سوال اصلی است: «مواجه انقلاب اسلامی با مدرنیته غربی بر چه منطقی استوار است؟». یافته ها براین نکته تاکید دارد که مواجه انقلاب اسلامی با مدرنیته غربی، بر مبنای عموم و خصوص من وجه قابل بررسی است. از منظر متفکران انقلاب اسلامی، «جاهلیت» مفهومی عام و مصداقی فراگیر دارد و می تواند در هر عصری نمود داشته باشد. «جاهلیت کهن»، مصداقی مضیق از جاهلیت در صدر اسلام و «جاهلیت مدرن»، مصداقی موسع از آن در عصر جدید است. تفکر الحادی مبانی فکری مدرنیته غربی را شکل داده و علم و تکنولوژی با انقطاع از علل فاعلی و غایی، به ابزار سیاست های استکباری و استعماری بدیل گشته است. حال آنکه، در اسلام پیشرفت های صنعتی و هنری ارزش والایی داشته و استفاده و استخدام علم و تکنولوژی در تمام امور سازنده و سودمند به رسمیت شناخته شده است. به زعم متفکران انقلاب اسلامی، «انسان فطرتا متمدن و طبعا وحشی» است. از اینرو چه بسا انسان هایی در اعصار نخست با گرایش فطری در اوج تمدن زندگی کرده و انسان هایی در عصر جدید با گرایش به طبع، و با استفاده از علم و صنعت، توحش مدرن را تجربه می کنند.
خلاصه ماشینی:
"با این حال امام خمینی (ره )دیدگاه منفی نسبت به تمدن غرب داشته و مسیر آن را «روبه توحش » می داند: «آیا این پیشرفت ها رو به تمـدن دارد مـی رود، یـا رو بـه تـوحش دارد می رود؟ من تعبیرم این است که امریکا و سایر این دول غربی و شرقی این هـا ترقیـاتی کرده اند به این معنا که انسان ها را دارند حیوان درنده بار می آورنـد، تمـام ایـن کـارهـا کـه کرده اند برای درندگی است ، ملت شان را نمی گـویم ؛ دولـت هـا را مـی گـویم ...
همه شخصیت و ارزش انسان را در شکم و دامن خلاصه می کنند و امـا جـوامعی که سهمی هر چند اندک از فرهنگ حیات بخش ائمـه (ع ) دارنـد، اگرچـه عوامـل فراوانـی مانع پیشرفت صنعتی و تکامل علمی آن ها شده است ، لیکن بسیاری از اصول و آرمـان هـای انسانی ، در صدر ملاک ها و معیارهای ارزشی آن ها قرار دارد و از این جهـات تفاوتشـان بـا جوامع مادی بسیار است » (جوادی آملی ، ١٣٨١ب :٢٧).
جوادی آملی با نقد دیدگاه مادیون که جامعه بشری را به چهار دوره اسـاطیری ، ادیـان ، فلسفه و عهد علوم تجربی تقسیم می کنند و پیدایش مذهب را معلول پدیـده هـای اجتمـاعی می دانند بر این نکته تاکید دارد که « قرآن کریم دیـن را از درون بـا فطـرت خـداداد انسـان منطبق و از بیرون نیز به خدای سبحان مستند می داند و آن را الهی می نامد و جـز خـدا هـیچ عاملی را مبدأ تدوین قوانین دینی و نیز جز فطرت چیزی را عامل درونی برای پذیرش دین ، به رسمیت نمی شناسـد» (جـوادی آملـی ،١٣٨٨ج ، ج ١٣: ٤٥٩)."