چکیده:
ﺷﻮرﺷﯽ ﮐﻪ در ﺳﺎل 1033ق. در اواﺧﺮ زﻣﺎﻣﺪاری ﺷﺎه ﻋﺒﺎس اول در اﯾﺎﻟﺖ ﮔﺮﺟﺴﺘﺎن ﺑﻪ ﺳﺮﮐﺮدﮔﯽ ﻣﻮراوی ﺑﻪ وﻗﻮع ﭘﯿﻮﺳﺖ و ﺗﺎ دورة ﺷﺎه ﺻﻔﯽ در 1044ق. ﻃﻮل ﮐﺸﯿﺪ، در ﺷﻤﺎر ﮐﺸﻤﮑﺶ ﻫﺎی ﻧﺨﺒﮕﺎن ﺑﺮ ﺳﺮ ﺗﺼﺎﺣﺐ ﻗﺪرت ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺑﻮد. ﻣﻮراوی ﺑﺎ ﺗﺤﺮﯾﮏ ﺑﺰرﮔﺎن ﮔﺮﺟﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺖ آﻧﻬﺎ را ﻣﺘﺤﺪ ﮐﻨﺪ و ﺑﻪ ﺷﻮرش ﻋﻠﯿﻪ ﺷﺎه ﻋﺒﺎس اول وادار ﮐﻨﺪ. اﯾﻦ ﺷﻮرش ﺑﺎ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﺳﭙﺎه ﻗﺰﻟﺒﺎش در ﮐﺎﺧﺖ و ﻗﺘﻞ ﺳﺮداران ﻣﺸﻬﻮر ﺻﻔﻮی، ﻗﺮﭼﻘﺎی ﺧﺎن و ﯾﻮﺳﻒ ﺧﺎن آﻏﺎز ﺷﺪ و داﻣﻨﮥ آن ﺑﻪ ﻣﻨﺎﻃﻖ دﯾﮕﺮ ﮔﺮﺟﺴﺘﺎن رﺳﯿﺪ و اوﺿﺎع ﻧﻮاﺣﯽ ﺷﻤﺎل ﻏﺮﺑﯽ اﯾﺮان را دﭼﺎر ﺑﺤﺮان ﮐﺮد. آﺛﺎر و ﭘﯿﺎﻣﺪﻫﺎی اﯾﻦ ﺷﻮرش ﻣﻮﺟﺐ واﮐﻨﺶ ﻗﺎﻃﻊ و ﺳﺮﯾﻊ ﺷﺎه ﻋﺒﺎس اول ﺑﺮای ﺳﺮﮐﻮب آن ﺷﺪ، ﺑﻪ وﯾﮋه ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺑﻬﺮه ﺑﺮداری دوﻟﺖ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ از ﯾﮏ ﺳﻮ و ﻧﺎرﺿﺎﯾﺘﯽ ﺑﺰرﮔﺎن ﮔﺮﺟﯽ از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ. در ﺑﺮوز ﺷﻮرش و ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﮔﯽ ﻣﻮراوی ﻗﺪرت ﻃﻠﺒﯽ و اﻧﮕﯿﺰه ﻫﺎی ﺷﺨﺼﯽ او، ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺷﺎه ﻋﺒﺎس اول و ﺷﺎه ﺻﻔﯽ در ﺑﺮﺧﻮرد ﺑﺎ ﮔﺮﺟﯿﺎن و ﺣﺲ اﻧﺘﻘﺎم ﺟﻮﯾﯽ ﻣﻮراوی از ﻗﺰﻟﺒﺎﺷﺎن را ﻧﻤﯽ ﺗﻮان ﻧﺎدﯾﺪه اﻧﮕﺎﺷﺖ.
Towards the final years of the reign of Shah Abbas the Great in the year 1033 (AH) a rebellion was started in the state of Georgia by Mouravi، and lasted until Shah Safi era in 1044 (AH). This rebellion was an episode of elite struggle for seizing political power. Through inciting the great Georgian lords، Mouravi managed to unite them to rise in rebellion against Shah Abbas I. The raid on the Qizilbash army in Kakht and the killing of the Safavid famous generals، Qarchqai Khan and Yusif Khan، marked the beginning of this rebellious episode، which soon evolved to spill over other areas in Georgia and inflicted north-western expanses of Iran with crisis. The ramifications of this rebellion drew a quick response from Shah Abbas I to suppress it، specifically as the Ottomans were exploiting this rebellion and were manipulating the disillusioned Georgian greats against the central state in Iran. Mouravi’s thirst for power and his personal incentives are of great importance in studying the roots of this rebellion and the exile of Mouravi. Furthermore، the violent response from Shah Abbas I and Shah Safi in dealing with the Georgian and Mouravi’s sense of revenge against the Qizilbash should not be ignored in analyzing this episode.
خلاصه ماشینی:
"شاه مدعی است که این زن متعلق به اوست زیرا به وسیلۀ نامه و یا وسایل دیگر او را آگاه کرده است که آرزو دارد به همسری شاه مفتخر گردد» (دلاواله ، ١٣٧٠: ٢٥١ و ٢٤٨) به نظر دلاواله ، ماجرای این عشق و دلدادگی از هر دو طرف دروغ بود؛ انگیزة واقعی شاه عباس نه خواهر لهراسب ، بلکه قطع ارتباط و پیوند لهراسب و تهمورس و از بین بردن زمینه های وحدت آنها علیه حکومت صفوی و بهانه ای برای بسط سلطۀ مستقیم بر گرجستان بود.
در تفلیس ، موراوی کهن ، پسر لهراسب را که در زمان شاه طهماسب مسلمان شده بود، به لقب خانی مفتخر کرد و حکومت ولایت کارتیلی را به او سپرد، اما تهمورس خان در مقام جنگ با شاه عباس برآمد و شاه فرمان قتل عام و غارتگری داد.
(مئیکیدزه ، ١٩٨٥: ٢٣٠- ٢٢٧) موراوی با استفاده از فرصت ، در باشی آچوق به قرچقای خان و سپاه قزلباش حمله برد؛ قرچقای خان را به دست خود به نامردی کشت و بسیاری از امرای قزلباش ، از جمله یوسف خان امیرالامرای شیروان را نیز به همان ترتیب غافلگیر کرد و به قتل رساند١ و گرجیها نیز به انتقام قتل و غارت های پیشین ، در قتل و غارت قزلباش ها کوشیدند: (فلسفی، ٩٧/٢- ٩٦) «موراو مذکور در آن ولایت غدر ورزیده قرچقای خان و شاه بنده خان را مقتول ساخته اردوی ایشان را تاراج نموده ، آنچه یافت ، به یغما برد» (١٠٣ق ."