چکیده:
چرا مجازات میکنیم؟ این سؤالی است که قرنهاست ذهن فلاسفه و اندیشمندان حقوق کیفری را به خود مشغول کرده است. در پاسخ به این سؤال استدلالهای سنتی در دو جبهة سزادهی و سودانگاری قرار گرفتهاند. از آنجا که این دو دیدگاه رقیب از دیرباز یکدیگر را به عدم تکافو برای توجیه مجازات متهم کردهاند، استدلالهای جدیدتر تمایل به آشتیدادن آنها دارند تا حتیالمقدور از مزایای هر یک بهرهمند شده، از معایب آنها به دور باشند. در این مقاله ابتدا دیدگاه های وحدتگرای مجازات که به سزادهی یا سودانگاری مطلق پایبندند بررسی می گردد و، پس از آشکارشدن نقاط ضعف هر یک، دیدگاه های تکثرگرای مجازات که سزادهی و سودانگاری را در کنار هم قرار میدهند، تحلیل خواهند شد.
خلاصه ماشینی:
بر ديدگاه کانت نيز انتقاداتي وارد شده است ؛ اولا تمام وظايف را نمـيتـوان بـا محـک او تعيين کرد مثلا در مورد وظيفۀ کمک کردن به ديگران ، ميتوان انساني را تـصور نمـود کـه بـه لحاظ خوب بودن وضعش ، خواهان عدم کمک به ديگران شود يعني به نتايج اصلش بـه طـور عمومي عمل شود.
P,١٩٩١,Walker) به علاوه چگونه ميتوان مجازات را حق مجرم دانست و ايـن چـه حقـي است که صاحب آن امکان گريز از آن را نداشته و اصرار بر عـدم شناسـائياش دارد؟ درسـت است که برخي از مجرمين خودشان را به پليس معرفي ميکنند و محکوميني هستند کـه بـراي عفو تقاضاي تجديدنظر نمينمايند اما چند درصد مجرمين اينگونه اند؟ آيا براي قابـل پـذيرش بودن حقي لازم نيست نوع افراد صاحب آن ، خواهان اجرايش باشند؟ (٩٨.
27 اين ديدگاه نيز مصون از انتقاد نيست زيرا مبتني بر اين فرض است کـه توبـه و اصـلاح از خود مجرم ناشي ميشود و جامعه فقط بايد فرصت جبران را براي مجرم فراهم آورد نه اينکـه از او بخواهد يا اصرار ورزد تا با مجازات شدن اصلاح شود.
٥. اصلاح امتياز ناعادلانه طبق اين برداشت ، سزادهي بـر ايـن پايـه اسـتوار اسـت کـه مجـرم بـا ارتکـاب جـرم ، از محدوديت هايي که افراد قانونمدار جامعه ، براي خود ايجاد کرده اند بهـره منـد شـده و بنـابراين امتيازي ناعادلانه را کسب کرده است .
هيچ وظيفۀ غيرقابل نقضي وجود نـدارد کـه به طور مطلق و هميشه ما را ملزم به مجازات کند بنابراين وقتي ساير عوامل اخلاقي، دلايلي را براي گذشت ارائه ميکند ممکن است اين ادله بر وظيفۀ ابتدايي ما فائق شود ( ,١٩٩٥,Harwood .