چکیده:
ما نه تنها در هزاره ی جدید، که در عصر جدید زندگی می کنیم. در این دوره، اصطلاحات گوناگونی مثل عصر فراصنعتی (هوبر، ١٩٩٠ ) عصر اطلاعات (شاپیرو و واریان، ١٩٩٩ ) موج سوم (هوپ و هوپ، ١٩٩٧ ) یا جامعه دانشی (دراکر، ١٩٩٣ ) برای توصیف وضعیت کنونی به کار می روند. صرف نظر از اصطلاحات مذکور، اغلب صاحبنظران معتقدند که یکی از موضوعات مهم مطرح شده دراین دوره، مفهوم مدیریت دانش است؛ مفهومی که هیجان ایجاد کرده و باعث بحث و مناظره ی فراوان شده است. مدیریت دانش رویکردی است که به سرعت در حال تکامل است و به چالش های اخیر برای افزایش کارایی و بهبود اثر بخشی فرایند های تجاری محور، همراه با نوآوری مستمر، توجه زیادی دارد. نیاز به مدیریت دانش براساس رشد ادراک جامعه تجاری، از این واقعیت سرچشمه می گیرد که دانش در عملکرد سازمانی و دسترسی به مزیت رقابتی پایدار، عنصری مهم تلقی می شود. چنین تغییر جهت اساسی و در سطح بالایی، پیامدهای مهمی در فرایند های سطوح میانی و پایانی در سازمان دارد. در حقیقت، جذب و بکارگیری مفاهیم، ابزارها، تکنیک ها و استراتژی های مدیریت دانش در تحولات آینده، به منظور استقرار شرکت های دانش محور، به سادگی امکان پذیرنیست؛ چرا که نیازمند انتخاب صحیح ابزارها و تکنیک هایی است که به شیوه ای هماهنگ به کار گرفته شوند. به منظور انتخاب صحیح نوع تکنولوژی یا تکنیک ها، درک زیر ساخت های تکنولوژی موجود، ساختار سازمانی و زیر ساخت های تجاری و فرهنگی ضروری است. علاوه براین، درک چگونگی ترکیب این اجزا برای دستیابی به کارایی و اثر بخشی سازمان، اهمیت زیادی دارد که این خود، منجر به کسب اهداف سازمانی می شود. به منظور تبدیل شرکت به موسسه ای دانش محور از طریق تکنولوژی ها و استراتژی های مدیریت دانش، ضروری است که درابتدا، پویایی های نهفته در اقتصاد دانشی، دانش و مدیریت دانش
مطرح شود. در ادامه، انواع زیر ساخت های لازم برای استقرار مدیریت دانش مورد اشاره قرار می گیرد.
خلاصه ماشینی:
مديريت دانش ، شامل همه ي روش هايي است که سازمان ، دارايي هاي دانش خود را اداره مي کند که شامل چگونگي جمع آوري، ذخيره سازي، انتقال ، بکار گيري، به روز سازي و ايجاد دانش است (Wickramasinghe ٢٠٠٧ ,Rubitz).
دو تعريف جامع و کامل از مديريت دانش : ١- مديريت دانش ، رسيدن به اهداف سازماني از طريق ايجاد انگيزه در کارگران دانش و ايجاد تسهيلات براي آنها با توجه به استراتژي شرکت است تا توانايي آنها براي تفسير داده ها و اطلاعات (با استفاده از نتايج موجود اطلاعات ، تجربه ، مهارت ها، فرهنگ ، شخصيت ، خصوصيات فردي، احساسات و غيره ) از طريق معنا بخشي به داده ها و اطلاعات افزوده شود.
از نظر سنگه (١٩٩٩ ,SENGE) ، ناديده گرفتن اين تفکيک باعث شده است که سازمانها در موج اول مديريت دانش ، هزينه زيادي را صرف نرم افزارهاي فنـاوري اطلاعـات براي جمــــع آوري، ذخيره و استفاده از اطلاعات کنند.
مديريت دانش و فناوري اطلاعات در سازمان هاي اموزشي مراکز آموزشي و دانشگاه ها از جمله نهادهاي پويا و پيچيده مي باشند که اگر هر رويکرد و مطالعه اي اين نهادها را موضوع مورد مطالعه خود قرار دهد از پويايي و پيچيدگي بيشتر برخوردار است .
از سوي ديگر گوپتا٤و ديگران مديريت دانش را به عنوان فرايندي که به سازمان در جهت يافتن ، انتخاب ، توزيع و انتقال اطلاعات و تخصص مورد نياز براي فعاليت هايي از قبيل حل مساله ، يادگيري پويا، برنامه ريزي راهبردي و تصميم گيري کمک مي کند، تعريف ميکنند (٢٠٠٠,Gupta, et,al).
اما در بين عوامل گفته شده عامل هاي فرهنگ سازماني، يادگيري سازماني، فناوري اطلاعات ، منابع انساني مي توانند نقش اساسي در اجراي موفقيت آميز دانش در سازمان ها ايفا کنند.