چکیده:
شیوه اندیشیدن درباره حکومت در هر جامعه یکی از موضوعات قابل تأمل برای اندیشه ورزان حوزه سیاست است به طوریکه می تواند مبنایی برای بدیهی یا غیربدیهی قلمداد کردن هر حکومت از یک سو و تعیین شکل و سیاق ابراز مخالفت علیه آن از سوی دیگر قلمداد شود. به دیگر سخن، نوع تصور حکومت و پرسشهای جدی درباره مطلوبیت آن، از جمله موضوعات اساسی در بررسی تفکر انقلابی یا اصلاحی مخالفان هر نظام سیاسی قلمداد می شود. بنابراین، اتخاذ هر گونه روشی در برخورد با نظام سیاسی مسلط مبتنی بر تلقی نیروهای مخالف از حکومت است. نوشتار پیش رو بر آن است تا در چارچوب مفهوم حکومتمندی فوکو به ارزیابی تفاوت میان تفکر انقلابی امام خمینی(ره) با رویکرد آیت الله خالصی زاده؛ و نیز جریان فداییان اسلام بپردازد و نشان دهد که اساس اسلام سیاسی دهه 1320 را نمیتوان جریانی یکدست در نظر گرفت که به شکل واحدی در مورد حکومت پهلوی اندیشیده یا استراتژی انقلابی خود را تعریف کرده است. پرسش اصلی آن است که تفکر انقلابی امام(ره)، چه تفاوتی با تفکر برخی جریانات دیگر انقلابی زمانه خود در دهه بیست مانند آیت الله خالصی زاده و جریان فداییان اسلام دارد؟فرضیه مقاله آن است که نوآوری تفکر انقلابی مبتنی بر صورت بندی خِرَد جدید حکومتی در نفی سلطنت، توانست حتی بر خلاف دو جریان اصلاحیِ خالصی زاده و افراطیِ فداییان و بر خلاف سنت مقبولیت سلطنت، از نظام تاریخی سلطنتی مشروعیت زدایی نماید.روش مقاله توصیفی-تحلیلی و مبتنی بر اسناد کتابخانه ای(اسناد وآرشیو تاریخی مستند و معتبر) در دسترس است.
خلاصه ماشینی:
تحليلي تطبيقي بر تفکر انقلابي امام خميني(ره )، آيت الله خالصي زاده و جريان فداييان اسلام رضا سليماني ١ چکيده شيوه انديشيدن درباره حکومت در هر جامعه يکي از موضوعات قابل تأمل براي انديشه ورزان حوزه سياست است به طوريکه ميتواند مبنايي براي بديهي يا غيربديهي قلمداد کردن هر حکومت از يک سو و تعيين شکل و سياق ابراز مخالفت عليه آن از سوي ديگر قلمداد شود.
نوشتار پيش رو بر آن است تا در چارچوب مفهوم حکومتمندي فوکو به ارزيابي تفاوت ميان تفکر انقلابي امام خميني(ره ) با رويکرد آيت الله خالصي زاده ؛ و نيز جريان فداييان اسلام بپردازد و نشان دهد که اساس اسلام سياسي دهه ١٣٢٠ را نميتوان جرياني يک دست در نظر گرفت که به شکل واحدي در مورد حکومت پهلوي انديشيده يا استراتژي انقلابي خود را تعريف کرده است .
نکته مهم در اين ميان آن است که مجموعه پاسخ هاي مطرح در واکنش به شبهات کسروي و حکمي زاده ، خصوصا تمرکز اين پاسخ ها بر امکان و حتي وجوب تشکيل حکومت اسلامي در عصر غيبت ، حاکي از طرح و بسط تصوري جديد از حکومت در ايران دهه ١٣٢٠ به بعد است که بر اساس آن بر اجراي شريعت به عنوان تنها راه حل پاي فشرده ميشود.
نکته کليدي آن است که انديشه و تفکر انقلابي امام (ره ) به موازات تحول و تطور در تلقيهاي ايشان از حکومت (تحول در حکومتمندي او) دچار تحول و دگرديسي ميشود و هرچه اين تغيير و تحول به سمت دهه هاي نزديک تر به انقلاب اسلامي پيش ميرود، تفکر انقلابي او نيز کاملا متفاوت از رويکرد اصلاحي- انقلابي پيشينيان خود از جمله آيت الله خالصي زاده و نواب صفوي ميگردد.