خلاصه ماشینی:
"ماجرا از این قرار است که: «نویسندهای،لنگه کفشی پیدا میکند،آن را به خانهاش میبرد و میخواهد داستان زندگی لنگه کفش را بنویسد.
هسته اصلی این متن داستانی،تنهایی یک لنگه کفش و تلاش او برای یافتن و رسیدن به جفت خود است.
نویسنده در مهندسی این نوع پایانبندی،از پیرنگ آشنا و قصوی«هزار و یک شب»بهرهبرداری میکند: «لنگه کفش بنفش،هزار شب برای موش تخت خواب بود و موش خاکستری،هزار شب برای لنگه کفش بنفش،ماجرای به دنبال جفت گشتن خود را تعریف کرد.
داستاننویس،پس از نوشتن این پایانبندی،نظر قهرمان داستانش(لنگه کفش بنفش)را جویا میشود: «گفت:زیبا بود.
وقتیکه نویسنده این پایانبندی را برای قهرامان داستانش میخواند،او ضمن تحسین به هوش و مهارت نویسندگی داستاننویس میگوید: «گفت:راستش رابگو!چرا نمیخواهی من را به جفت اصلیام برسانی؟ گفتم:ناراحت نباش!حاضرم یک پایان دیگر برای این داستان بنویسم...
نویسنده وقتی به اینجا رسید،به پسرش گفت که برود به حیاط و لنگه کفش بنفش را بیاورد تا او پایان داستان را برایش بخواند.
چند روز بعد،پسر نویسنده،خبر میآورد که یکی از همکلاسیهایش بعد از مدتها لنگه کفش بنفش خود را پیدا کرده است و متن با این تکمله به پایان میرسد: «حالا من ماندهام با داستانی که چهار جور پایان متفاوت دارد.
» (نمونه دوم): «چند روز بعد پسرم خبرآورد که یکی از همکلاسیهایش لنگه کفش بنفش خود را بعد از مدتها پیدا کرده است.
6-استمداد از خوانندگان برای انتخاب نوع پایانبندی: هرچند ممکن است کار ویژه(صفت)«بنفش»،نمادی از چشم انتظاری و جدایی باشد،به نظر میرسد که نویسنده برای ایجاد ضرباهنگ و خوشآهنگی،دست به این واجآرایی زده که اتفاقا خیلی خوب هم نشسته است."