خلاصه ماشینی:
"ماشین اعترافکنندهء دوران مدرن بزرگمهر شرف الدین نوری داستان رابینسون کروزو،پس از سه قرن حضور در کتابخانهها و ذهنها،امروزه دیگر جای خود را میان آثار کلاسیک باز کرده است.
اما این نکته که روایتی برای انسان دیروز،چگونه شایستگی حضور در ذهن کودک امروز را یافته،مسئله قابل بحثی است.
برای خوانندهء امروز،بسیار طبیعی است اگر این پسر ماجراجو،بدون اجازهء پدرش،بر کشتی بزرگ سوار شود،آغاز به سفر کند،اسیر توفان شود و بعد از غرق شدن تمام سرنشینها، یکه و تنها خود را به جزیرهای برساند؛جزیرهای خالی از سکنه دور از کوچکترین نشانههای تمدن.
انقلاب انسان مدرن،در برابر هویت تحمیلی جامعه و نظام طبقاتی سیاسی-اجتماعی و فرار او از هویت تحمیلی تاریخ و حاکمیت امر پیشین،نویسندهء مدرن داستان رابینسون را وامیدارد که قهرمان داستان خود را رها از هر ارتباطی با دنیای خارج و رها از هر اندیشهء تاریخی،در جزیرهای متروک زندانی کند.
وقتی رابینسون،با هفت تفنگ و مقدار زیادی باروت،کشتار آدمخوارها و دزدان دریایی را آغاز میکند[گیرم با دلایل اخلاقی خودش]،در واقع گامی دیگر در راه ساخت هویت خود برداشته است.
» قهرمان داستان،دیگر تنها نیست و بار دیگر توانایی این را یافته که خودش بشود،جالب اینجاست که پس از حضور جمعه در داستان،باقی ماجراهای رابینسون،در نزاع با آدمخوارها و دزدان دریایی میگذرد و آن جزیرهء متروک که 25 سال هیچ انسانی به خود ندیده بود،ناگهان به عرصهء اجتماعی پر کشمکش تبدیل میشود.
اینکه چرا کودک امروز باید نیکی را در برتری مقابل ضعیقان و تسلیم برابر قدرتمندان ارزیابی کند(وقتی شخصیتهای رابینسون و جمعه هر دو در نوع خدمت مثبت و کامل معرفی میشوند)،بازنویسی کلی این داستان را زیر سؤال میبرد."