چکیده:
تحلیل گفتمان، گرایشی بین رشتهای در مجموعه دانشهای علوم انسانی و علوم اجتماعی است که از اواسط دهه 1960م تا 1970م، ظهور کرده است. این اصطلاح را نخستین بار زلیگ هریس به کار گرفته و بر انواع مختلفی از روایی، قدرت و انتقادی اطلاق میشود. در تحلیل گفتمان تولید یا تقویت یک ایدئولوژی خاص، بررسی سطوح بالاتر جمله، نگاه علمی و کاربردی به متون، قدرت و غیر آن مورد نظر است.این پژوهش بر مبنای تحلیل گفتمان روایی بر اساس الگوی کنشی و مربع معناشناختی گرماس ونظریه تحلیل گفتمان قدرت میشل فوکو تدوین شده است. بر این اساس ابتدا با توجه به الگوی کنشی گرماس، ساختار داستان و ارتباط بین ساختار و متن بررسی و تبیین شد و سیر تحول در فرآیند داستان بر این اساس تبیین و مربع معناشناختی آن تدوین شد و سپس با توجه به نظریه گفتمانی فوکو موضوع قدرت و بررسی ارتباطات ساختاری و کلامی آن در متن تبیین شد. نتایج حاکی از آن است که نویسنده بر مبنای ساختار و پیرنگی دقیق سیر تحول در داستان را به اشکال متنوعی بیان کرده و سیر فعالیت کنشگران با توجه به اهداف پیش روی آنها مشخص شده است. در سیر فعالیت کنشگران و مسیر تحول آنها از یک سو و مربع معنایی رمان از سوی دیگر قدرت نقشی اساسی دارد. در این رمان همچنین نویسنده به مناسبات قدرت، قدرت و مردم و ارتباطات بین آنها، نقش قدرت بر مردم و کنترل آنها پرداخته و با متنی انتقادی بر علیه قدرت حاکم بر مصر به پا خواسته و با محکوم کردن نگاهی قدرتمندانه به مردم عادی و مشکلاتشان از آنها دفاع کرده است.
خلاصه ماشینی:
مناسبات و کارکردهاي قدرت در رمان اجنحة الفراشة از محمد سلماوي (بر اساس الگوي کنشي گرماس و نظريه گفتمان ميشل فوکو) خيريه عچرش * ، حسن دادخواه تهراني ** صادق سياحي *** ، علي عدالتي نسب **** چکيده تحليل گفتمان، گرايشي بين رشته اي در مجموعۀ دانشهاي علوم انساني و علوم اجتماعي اسـت کـه از اواسـط دهۀ ۱۹٦۰م تا ۱۹۷۰م ، ظهور کرده است .
بـا توجه به ضرورت امر و نقش نقد و تحليل متون در بالندگي ادبيات، هدف پژوهشگر در اين جستار، اين است که بر اساس نظريه تحليل گفتمان روايي رمـان و ابعـاد مختلـف آن، ميـزان قـدرت نويسـنده در داسـتانپردازي، تبيـين حـوادث ، خلـق شخصـيت ها، پيرنــگ و نيــز کشــف حقيقــت و جهــان بيني نويســنده و انعکــاس مســائل سياســي و اجتماعي ، مسئله قدرت و چگـونگي بـازنمود آن در مـتن را بـر اسـاس الگـوي کنشـي گرماس و نظريه قدرت ميشل فوکو، مورد بررسي قرار دهد و ايدئولوژي و فکر حاکم بر رمان را تحليل کند.
در هر سه نظام روايي در داستان گسست هاي زمـاني و مکـاني کوتـاه بـوده و همين امر باعث شده تا سير و فرآيند تحول در داستان شتاپ بيشـتري داشـته باشـد و اين امر باعث مي شود تا گفتمان از خود و متن خارج شده و شکل گفته و يا ايدئولوژي به خود بگيرد(شعيري، ۱۳۸۸: ۲٦) پيرنگ ( وضعيت سه گانه در داستان ) رمان اجنحة الفراشة نوعي روايت (narration) اسـت کـه در آن گـذر از وضـعيت ابتدايي به وضعيت پاياني است ، و در اين سير حرکتي ميان ايـن دو وضـعيت دگرگـوني صورت گرفته است و ايـن امـر در حقيقـت همـان گـذر از وضـعيت متعـادل بـه وضـع ً نامتعادل و نهايتا بازگشت به تعادل اوليه اسـت (اخوت، ۱۳۷۱: ٥۸).