چکیده:
گفتگو یکی از عناصر مهم در روایت است. بهطورکلی آفرینش روایت پس از آفرینش گفتگو (dialogue)، پدیدار و بهترین تفسیرها با این عنصر روایی ایجاد میشود. این عنصر در تحلیل ادبیات بسیار اهمیت دارد؛ به همین سبب در دیدگاهها و نظریههای جدید زبانشناسی بهویژه معنیشناسی، به آن توجه شده است. نظریۀ منظورشناسی یکی از شاخههای مهم در حوزۀ معنیشناسی است که با کارگفتارهای متنی به گفتمان روایت سامان میبخشد. با استفاده از کارگفتارها میتوان به معانی ثانویة متن دست یافت. شاهنامۀ فردوسی یکی از برجستهترین آثار روایی ادب فارسی است که به سبب جنبۀ نمایشی یا دراماتیک داستانهایش، به عنصر گفتگو توجه ویژهای دارد. در این مقاله باتوجهبه این رویکرد نقد ادبی، ابتدا مبانی نظری وابسته به گفتگو و ارتباط آن با نظریۀ منظورشناسی بررسی میشود و سپس با واکاوی و ارائۀ دستهبندی ساختارهای کارگفتار، گفتگوهای متن داستان بیژن و منیژه تحلیل میشود.
One of the important elements in the narrative is "dialogue". Basically, the story of creation happens after the creation of the dialogue and the best possible interpretations could be made through the narrative element. Considering the importance of this element in the analysis of literature, it has been the focus of attention in new theories in linguistics, especially semantics. Pragmatic theory is one of the important branches in the area of semantics which organizes the narrative discourse through text sayings. Speech can be achieved through the work of secondary meanings text. Ferdowsi's Shahnameh is one of the most prominent narrative works of Persian literature that, due to the dramatic aspect of its story, focuses on the element of dialogue. This article, by considering this approach in literary criticism, first, attempts to investigate the theoretical foundations related to dialogue and its relationship with the pragmatic theory. It, then, presents a categorization of working structures and examines the dialogues presented in the story of Bijan and Manijeh.
خلاصه ماشینی:
"باختین باور دارد که کلمات و عباراتی که مؤلف به وسیلة اشخاص برای بیان سخن به کار میبرد، موقعیت و شرایطی را ایجاد میکند که شخصیت گویندۀ گفتگو معرفی میشود؛ همچنین زبان داستان زندگی و معنا مییابد (Bakhtin, 1981: 357-358)؛ (باختین، 1384: 105).
گادامر فیلسوف معاصر، مهمترین رابطۀ مفسر با متن را گفتگویی میداند که با عناصر متنی آشکار میشود (گادامر، 1388: 7)؛ این گفتگو آشکارترین میانجی بین راوی و خوانندگان یا به بیان بهتر بین مؤلف و خوانندگان است (کرنز، 1999: 117)؛ به همین سبب نقشهای مختلفی برای رسیدن به هدف روایت انجام میدهند (وستلند، 1371: 145).
نمونة آن را در شاهدهای زیر از داستان بیژن و منیژه میتوان مشاهده کرد که شرط اساسی این گفتگوها، هدایت فکری مخاطب است و چون با لحن پیرانه و کدخداگونه همراه میشود، مخاطب را به تفکر و در ادامه به پذیرش و اعتماد به صداقت گفتار گوینده برمیانگیزد: - گفتگوی پیران ویسه با افراسیاب دربارة نتایج بد کشتن بیژن: مکش گفتمت پور کاووس را که دشمن کنی رستم طوس را...
(همان: 226) گاهی این نوع کارگفتارها در سطوح مختلف ذهن و برای بیان احساسات و نظرات استفاده میشود؛ حال یا از طریق گفتاری است که شاید مخاطبی داشته باشد یا از طریق گفتار بدون مخاطب است (میرصادقی، 1376ب: 410) که در مرحلة پیش از گفتار مطرح میشود (بیات، 1387: 78 ـ 77) و منظور ثانوی از آن آشکارکردن احساسات و نظراتی است که به ساختار نهایی داستان ارتباط دارد (مقدادی، 1378: 192)."