چکیده:
مسئله معنای زندگی از اساسیترین پرسشهای انسان معاصر غربی است که مورد توجه اگزیستانسیالیستهای الهی نیز قرار گرفته است. در این نوشتار، راهکار اگزیستانسیالیسم الهی مورد بررسی قرار میگیرد. آنچه که با استفاده از روش تحلیلی و توصیفی به دست آمد این است که اگزیستانسیالیستهای الهی میکوشند، با بازنگری در تلقی سنتی از خدا، خداوند را بهمثابه امر مطلق و مقدس و متعالی درنظربگیرند و روزنهای نوین به سوی او بگشایند، تا بدین ترتیب، معنای زندگی را در برقراری نسبت با او قرار بدهند. البته، این موضع فلسفی قطعا برای بسیاری از دینداران که وجود خداوند را استدلالپذیر و مبرهن نیز میدانند حداقلی و غیرقابلقبول است.
The problem of meaning of life is among those most fundamental questions facing contemporary Western man on which centered theist existentialists. In the paper, an approach by theist existentialism has been studied; as concluded in an analytical descriptive method, theist existentialists, reconsidering traditional concept of God, try to consider God as an absolute, holy and transcendent being, open a new way and, therefore, relate meaning of life to him. Needless to say, this philosophical position will surely be minimal and unacceptable for many of those religious people knowing the existence of God to be reasonable and demonstrative.
خلاصه ماشینی:
"(٢٣٩-٢٣٨ :٢٠٠٤ ,Bunnin and Yu؛ ٢٠٠٥:١٩٤ ,McBride ؛ :٢٠٠٥ ,Guignon ٢٥٢؛ وال ، ١٣٧٢: ٨١-٨٢؛ بوخنسکی، ١٣٧٩: ١٢٧) بنابر آنچه گذشت ، اگزیستانسیالیسم مکتبی فلسفی است که به آدمی به عنوان فرد یگانه و منحصر به فرد معطوف است ، و تفکر خود در این باره را نه از من انتزاعی در فلسفه بلکه از یک تجربۀ وجودی (اگزیستانسیال ) در زندگی آغاز 1.
در همین راستا، یاسپرس نشان میدهد که وجود انسانی: اولا، به آن بعدی که در زندگی هر روزه مشغول است (دازاین ) محدود نیست ، ثانیا، به آن بعدی که علوم تجربی را برمیسازد (آگاهی) محدود نیست و ثالثا، به آن بعدی که منشأ نظام های تمامیت خواه فلسفی همچون پوزیتیویسم و ایدئالیسم است (روح ) محدود نیست ، بلکه فرد انسانی دارای مرتبۀ وجودی دیگری به نام اگزیستانس است که اساسا به صورت مفهوم درنمیآید و متعلق علم حصولی قرار نمیگیرد، اما مهم ترین نقش را ایفا میکند و سرنوشت آدمی را مشخص میسازد، اما در جهان معاصر مغفول مانده است .
(١٩٥ :٢٠٠٨ ,Michelman) به نظر یاسپرس ، با تأکید بر این بعد وجودی است که میتوان بر بحران فقدان معنا در زندگی انسان معاصر غربی غلبه کرد، چراکه با نمایاندن بعد اگزیستانس ، به انسان معاصر فهمانده میشود که زندگی او صرفا یکی از دیگران و تودة مردم نیست ، بلکه زندگی او اگر چنین سرنوشتی یافته است ، بدین خاطر است که او با وادادگی و سلب مسئولیت از خود، اختیار زندگی خود را به دیگران سپرده است و به مثابه ابزاری برای اهداف دیگران درآمده است ، ابزاری که هویتی ندارد جز آنچه دیگران از او میسازند و هدفی ندارد جز آنچه که دیگران برای او تعیین میکنند."