چکیده:
در تاریخ معاصر ایران» حوادث بسیاری بر ساختارهای اجتماعی, سیاسی و فرهنگی تاثیرگذار بود که موجب شد نویسندگان
حوزه ادبیات و داستاننویسی به اسطورهها گرایش یابند؛ اسطورهی سیاوش یکی از افسانههای بازماندهی پیش از اسلام است که
سیمین دانشور آن را شالودهی داستان سووشون خود قرار داده است. این مقاله که با روش تحلیل و توصیفی انجام گرفته است.
با نگاهی اجمالی؛ همانندیها وجلوههای مشابه رمان سووشون با داستان سیاوش از شاهنامه فردوسی باز یافته است و درآن
داستانپردازیهاء سبک نگارش و به خصوص مراسم سووشون همچنین ارتباط داستان دانشور را با اسطوره سیاوش و مقایسه
قهرمانان اصلی داستان چون یوسف و سیاوش مورد بررسی قرار گرفته شده است.
خلاصه ماشینی:
"این مقاله که با روش تحلیل و توصیفی انجام گرفته است، با نگاهی اجمالی؛ همانندیها وجلوههای مشابه رمان سووشون با داستان سیاوش از شاهنامه فردوسی باز یافته است و درآن داستانپردازیها، سبک نگارش و به خصوص مراسم سووشون همچنین ارتباط داستان دانشور را با اسطوره سیاوش و مقایسه قهرمانان اصلی داستان چون یوسف و سیاوش مورد بررسی قرار گرفته شده است .
ﺗﺄﺛﯿﺮﮔﺬاری ﺣﺎدﺛﻪ ﮐﻮدﺗﺎ در روان ﺟﻤﻌﯽ ﺟﺎﻣﻌﻪ اﯾﺮاﻧﯽ از ﻃﺮﯾﻖ ﻧﻤﺎدﻫﺎی اﺳﻄﻮرهای در اﯾﻦ داﺳﺘﺎن ﺗﺠﻠﯽ و اﻧﻌﮑﺎس ﭘﯿﺪا ﮐﺮده اﺳﺖ؛ که به حق میتوان گفت همانندیها و تأثیرهای بسیار در این داستان با داستان سیاوش در شاهنامه مییابیم که سیمین دانشور اساس و پایه رمان خود را بر اساس اسطوره سیاوش قرار داده است؛ بنابراین با توجه به وجود همانندیهایی بین این دو داستان و احیای داستانهای گذشته با توجه به وقایع امروزی و همچنین توجه به ادبیات کهن این سرزمین که پر از افتخارهای فراوان است ما را در پیشبرد این هدف که ادبیات نجات بخش یک کشور خواهد بود یاری خواهد کرد.
از اسب چند بند و قاب تفنگی میآویزند و با نزدیک شدن اسب که معمولا یکی از وابستگان خود درگذشته دهنهاش را گرفته است، آن را به جلوی چادری که جسد در آن است هدایت میکند، هنگامی که آن فرد به چادر رسید زاری شدت میگیرد و حاضرین فریاد میکشند و زنان سربندها و موی خود را پریشان میکنند و روی خود را با ناخن میخراشند» (حصوری، 137: 109)؛ یعنی همان کاری که خاندان سیاوش با شنیدن خبر مرگ وی انجام دادند به شکلی تکرار میکنند و آنها تمام جامههای خود را میدرند و ناله و زاری میکنند به مانند کاری که کاووس هنگام شنیدن خبر مرگ سیاوش انجام داد: «چو این گفته بشنید کاووس شاه سر نامــدارش نگون شد ز گاه بر و جامه بدرید و رخ را بــــکند به خاک اندرآمد ز تخت بلند» (فردوسی، 1377: 140)."