چکیده:
قهرمان داستان و شخصیت مقابل او در چهار اثر متعلق به دهه دههها 70 و 80 «چراغها را خاموش میکنم» اثر زویا پیرزاد، «انگار گفته بودی لیلی» اثر سپیده شاملو، «نیمه غایب» از حسین سناپور و «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» از رضا قاسمی. هدف اصلی این پژوهش مشخص کردن این موضوع است که آیا رمانهای ذکر شده واقعیتهای دهه هفتاد و هشتاد را منعکس میکنند یا خیر؟ این پژوهش، با بررسی دقیق مفهوم قهرمان داستان و شخصیت مقابل آن، رقیب شخصیت اول، شخصیت اصلی و هدفهای آنها و مطالعه شرایط اجتماعی دهه هفتاد و هشتاد و ارتباطی که خواننده با شخصیت اول داستان برقرار میکند مشخص میکند که آثار نامبرده تصویر واضحی از واقعیتهای اواخر دهه هفتاد و دهه هشتاد ترسیم میکنند. انتشار مداوم این رمانها همچنین بیانگر محبوبیت انکار ناشدنی آنها و ارتباطگیری خواننده با قهرمانان و در نتیجه شناخت نگارش و شخصیتپردازی موفقیتآمیز نویسندگان از قهرمانان و رقیبان داستانهایشان است. روش پژوهش روشی توصیفیتحلیلی است که عمدتا به منابع آکادمیک منتشر شده متصل میباشند.
The protagonist and the character of his four decades of the 70 and 80 "off ChraghHa this regard" by Zoya Pirzad, "if you said Lily" by Dawn Shamloo, "missing half" of Hossein Sanapour and "HmNvayy night ChvbHa Orchestra" by Reza Ghasemi. The main objective of this study was to determine whether RmanHay listed reflect the realities of the seventies and eighties virgin or not? This research, careful examination of the protagonist and the character of its rival, the protagonist, the main character and HdfHay them and study the social conditions of the seventies and eighties and communication with the protagonist the reader establish specific emphasis My that his works portray a clear picture of the realities late seventies and eighties addressing. This continuous release RmanHa ByanGr also undeniable popularity with the heroes and thus recognize them and ArtbatGyry reader has been successfully writing and writers of champions and contenders ShkhsytPrdazy is DastanHayshan. TvsyfyThlyly way academic research is mainly published sources connected to an important loss.
خلاصه ماشینی:
شخصیت اصلی داستان چه نوع شخصیتی است؟ تراژیک، قهرمان، ضد قهرمان؟ 2 ــ آیا نویسنده داستان وقایع و شخصیتها را نشان میدهد، یا تعریف میکند؟ آیا شخصیتها یک بعدیاند یا چـند بعدی و واقعی؟ آیا شخصیـت اصلی و نـیروها یا شخصیتهای مخالف / علیه او واقعی، مأنوس و باورکردنی و مخالفت آنها معتبر است؟ آیا از نظر هویت فرهنگی متعلق به جامعه زمان نگارش رمانها هستند؟ 3 ــ آیا پروتاگونیست داستان از خواستهها و هدف خودآگاه است، یا اینکه کمپلکس است و تحت تاثیر تمایلات ناخودآگاه خود قرار دارد؟ از آنجایی که واقعیت هر شخصیتی، زمانی آشکار میشود که در شرایط بحرانی تحت فشار و استرس ناچار به انتخاب و اقدام کردن باشد، در چه مراحلی پروتاگونیست ناگزیر به انتخاب میشود؟ او با چه نیروهای آنتاگونیستی روبروست؟ 4 ــ خواننده تا چه حد میتواند خود را با قهرمان داستان همراه/ همذات حس کند، تا چه حد میتواند وقایع داستان را حس/ تجربه کند؟ 5 ــ مؤلف چه درکی از واقعیت جامعه خود و نیازهای خوانندگان در آن مقطع خاص تاریخی و منطقهای که درآن زندگی میکند دارد؟ به زبان دیگر، تا چه حد آرزوها و رنجهای شخصیتهای داستانها انعکاسی از واقعیت مخاطبان آنان است و تا چه میزان دغدغههای روز جامعه در این آثار به درستی انعکاس یافته؟ به دنبال این مقدمه، این پژوهش به شناسایی و بررسی شخصیتهای اصلی و دشمن شخصیتهای اصلی در چهار رمان برجسته دو دهه هفتاد و هشتاد خواهد پرداخت، و یافتن وجه مشترک بین شخصیتها؛ اینکه در کل چه تصویری این افراد از جامعه میدهند و افکار، کردار و سرنوشت نهایی این شخصیتها به چه آسیبهای اجتماعی اشاره میکنند.