چکیده:
در میان لایههای هویتی متعدد، شاهنامه فردوسی عاملی برجسته در تعریف هویت ملی ایرانیان است. در واقع به لحاظ زمانی، تداوم هویت اجتماعی مستلزم داشتن گذشته ای معنادار است و این گذشته در شاهنامه آن چنان آشکار است که گویی در زمان کنونی قرائت میشود. بر همین اساس شاهنامه را خودآگاه جمعی هویت ایرانی مینامند. این خودآگاهی به عنوان یک «ما» در مقابل «دیگری» به عنوان غیر نمود یافته است. هدف اصلی این مقاله پرداختن به نحوه ی فرآیند غیریتسازانه نسبت به دیگری در شاهنامه و انعکاس این فرآیند در نوع رابطه میان خود و دیگری است. یافتههای این پژوهش براساس نظریه لاکلائو و موفه، حاکی از آن است که این غیریتسازی به صورت مطلق سیاه و سفید نبوده بلکه بیشتر ماهیت خاکستری دارد و در نتیجه دیگری هرگز به طور کامل در دام طرد، تقابل و تنازع قرار نمیگیرد.
خلاصه ماشینی:
"اما شاید بهتـر از هرکسـی خود فردوسی این هژمونیک شدن هویت و گفتمان ایران گرایی را قالب زبان فارسـی در شاهنامه عنوان میکند که : چــو ایـن نـامــور نامـه آمــد ببن ز مـن روی کشـور شــود پرسخـن از آن پس نمیــرم که مــن زنــده ام کـه تخـم سخــن مـن پراکنــده ام هر آنکس که دارد هش و رای و دین پس از مــرگ بـر مـن کند آفـرین (فردوسی، ١٣٨٦: ٨١٥) انعکاس مفصل بندی غیریت سازانه فردوسی در رویکرد به «دیگری » هویت از طریق غیریت سازی شکل میگیرد (ناظری و بختیاریفرد، ١٣٩٥: ١١٨) و سـپس بر الگوهای تعامل اثر میگذارد (سمیعیاصـفهانی و فتحـیمظفـری، ١٣٩١: ١٥١).
مهم ترین دلایل این امر با نظر به دال های مطرح شده در گفتمـان فردوسـی عبارتند از این که ١- فرآیند هویت سازانه در شاهنامه الزاما مبتنـی بـر ایجـاد «دیگـری» به عنوان دشمن نیست (فرهنـگ هـابزی)؛ ٢- در شـاهنامه اصـل بکـش یـا کشـته شـو (فرهنگ هابزی) حاکم نیست ؛ ٣- جنگ ماهیتی تدافعی داشته و ایرانیان هرگـز آغـازگر جنگ نبوده اند (فرهنگ لاکی)؛ ٤- جنگ همواره به عنوان آخرین راه حل مـورد اسـتفاده قرار گرفته است ؛ ٥- ملاک دوستی و دشمنی عملکرد «دیگری» است (فرهنـگ لاکـی)؛ ٦- ستایش خوبیهای «دیگری» و تأکید بر صلح و مدارا و دوستی مهم ترین ارزش بوده است (فرهنگ کانتی)؛ ٧- اندیشه جهان وطنانه در شاهنامه بسیار ملموس است (فرهنـگ کانتی)."