چکیده:
تاریخ سیاسی ایران سرگذشت حکومت هایی است که با تکیه بر همبستگی های قبیله ای و بهره گیری از عناصر تغلب قدرت یافتند. آنچه از علم سیاسست در این حوزه ی مطالعاتی می توان دریافت آن است که حکومتها برای تداوم قدرت خویش چه در مرحله ی استیلا و چه تثبیت، نیازمند مولفه هایی بودند تا بتوانند با تکیه بر آن، سیطره ی خود را بر مردمان بومی توجیه نمایند و بر همین اساس اندیشه وران هر عصر بنابر مقتضیات زمان به توجیه الزام قدرت و رابطه ی حکومت کننده و حکومت شونده در قالب مفاهیم مختلفی از مشروعیت می پرداختند.این پژوهش تلاش دارد با بهره گیری از روش تطبیقی ابتدا به بیان مفهوم مشروعیت سیاسی و منشاء آن از جنبه ی نظری بپردازد و سپس این مفاهیم را در دوره ی مورد نظر، با تفکر اندیشمندان این مقطع تاریخی تطبیق دهد و تحلیل کند.با بهره گیری از تئوری مشروعیت سیاسی می توان چگونگی استیلا، تداوم وانحطاط حکومتها را در ادوار تاریخی ایران میانه تحلیل کرد و اطلاعات تاریخی را تعمق بخشید. همچنین با بسط دانش حاصل از آن سایر اعصار را از آن بهره مند ساخت.
خلاصه ماشینی:
آنچه از علم سیاسست در این حوزهی مطالعاتی میتوان دریافت آن است که حکومتها برای تداوم قدرت خویش چه در مرحلهی استیلا و چه تثبیت، نیازمند مؤلفههایی بودند تا بتوانند با تکیه بر آن، سیطرهی خود را بر مردمان بومی توجیه نمایند و بر همین اساس اندیشهوران هر عصر بنابر مقتضیات زمان به توجیه الزام قدرت و رابطهی حکومت کننده و حکومت شونده در قالب مفاهیم مختلفی از مشروعیت میپرداختند.
اما بدون تردید، استمرار آنها، صرفا با تکیه بر این عناصر، ممکن نبود و به مؤلفههای دیگری نیاز داشت که کسب مشروعیت سیاسی از مهمترین آنها بود و به همین منظور، نظریه پردازان در هر زمان، به توجیه الزام قدرت و تبیین اصولی که بایستی در تعاملات میان حکومت کننده و حکومت شونده وجود داشته باشد، پرداختند.
1-مفهوم مشروعیت ((Legitimacy از دیدگاه مایکل راش(Michael Rush)، مشروعیت، عبارت است: "ازمیزانی که هنجارهای اجتماعی و سیاسی در یک جامعه معین، بر طبق آن، پذیرفته میشود.
"(راش،1377: 59) اندرو وینسنت(Andrew Vincent) در تعریف خود از مشروعیت، آن را توانایی یک نظام سیاسی، در ایجاد و حفظ این اعتقاد، میداند که: "نهاد سیاسی موجود، بهترین و مناسبترین نهاد برای جامعه است.
(بشیریه،1381: 88) اولی حقانیت نامیده میشود که بر اساس آن، برای حاکمان، ایجاد حق حکومت میکند و دومی نیز مقبولیت سیاسی است.
خنجی در تأسی به اندیشمندان قبل از خود، حفظ قوانین و احکام شرع را موجب بقای نوع انسان میدانست و معتقد بود برای آنکه این احکام اجرا شود، رعیت، نیازمند کسی است که تأیید الهی داشته باشد و مدبر، "صاحب شوکت" و "استیلا" بوده تا نفوس از او اطاعت نمایند.