چکیده:
هدف پژوهش تعیین نقش میانجیگر راهبردهای مقابله ای و حمایت اجتماعی ادراک شده در رابطه با استرس ادراک شده و کیفیت زندگی والدین دارای کودک دچار اختلال طیف اتیسم بود.
روش
روش پژوهش همبستگی و جامعه آماری تمامی والدین کودکان دچار اختلال طیف اتیسم 31 استان کل کشور حدود 4000 نفر در سال 1396 بود. به روش نمونه گیری در دسترس 660 پدر یا مادر واجد شرایط انتخاب شدند و به پرسشنامه های استرس ادراک شده کوهن، کامارک و مرملستین (1983) ، حمایت اجتماعی ادراک شده زیمت، دالم، زیمت و فارلی (1988) ، راهبردهای مقابله با استرس ایندلر و پارکر (1990) و پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی (1996) پاسخ دادند. پس از حذف 26 پرسشنامه مخدوش و 11 داده پرت، داده های مربوط به 623 نفر از طریق روش الگویابی معادله های ساختاری تحلیل شد.
یافته ها
یافته ها نشان داد که الگوی ساختاری پژوهش با داده های گردآوری شده برازش مطلوب دارد و استرس های ادراک شده هم به صورت مستقیم و منفی (328/0- =β، 001/0 =P) و هم با واسطه حمایت اجتماعی ادراک شده (151/0- =β، 001/0 =P) و نیز راهبردهای مساله مدار (035/0- =β، 005/0 =P) ، هیجان مدار (182/0- =β، 001/0 =P) و سبک اجتنابی (024/0- =β، 007/0 =P) با کیفیت زندگی والدین کودکان دچار اختلال طیف اتیسم رابطه دارد.
نتیجه گیری
از آنجا که ارتقای کیفیت زندگی والدین ایرانی دارای کودک دچار اختلال طیف اتیسم تاثیر به سزایی در توانبخشی و مداخله های درمانی کودکان آن ها دارد؛ لازم است تدابیری برای آموزش راهبردهای مقابله ای موثر و نیز ادراک درست والدین از منابع حمایتی اتخاذ شود.
خلاصه ماشینی:
استاديار گروه روان شناسي، واحد آستارا، دانشگاه آزاد اسلامي، گيلان ، ايران چکيده هدف : هدف پژوهش تعيين نقش ميانجيگر راهبردهاي مقابله اي و حمايت اجتماعي ادراک شده در رابطه با استرس ادراک شده و کيفيت زندگي والدين داراي کودک دچار اختلال طيف اتيسم بود.
يافته ها: يافته ها نشان داد که الگوي ساختاري پژوهش با داده هاي گردآوري شده برازش مطلوب دارد و استرس هاي ادراک شده هم به صورت مستقيم و منفي (٠/٣٢٨- =β، ٠/٠٠١ =P) و هم با واسطه حمايت اجتماعي ادراک شده (٠/١٥١- =β، ٠/٠٠١ =P) و نيز راهبردهاي مساله مدار (٠/٠٣٥- =β، ٠/٠٠٥ =P)، هيجان مدار (٠/١٨٢- =β، ٠/٠٠١ =P) و سبک اجتنابي (٠/٠٢٤- =β، ٠/٠٠٧ =P) با کيفيت زندگي والدين کودکان دچار اختلال طيف اتيسم رابطه دارد.
اين استرس شامل فشارهاي رواني و جسمي در طول دوره هاي زماني طولاني است و ميتواند بر ساير حوزه هاي مختلف زندگي والدين از جمله اختلال در سلامت رواني، جسمي، انزواي اجتماعي و عدم انسجام خانوادگي تأثيرگذار باشد که اغلب با سطوح پايين کيفيت زندگي والدين (سيلوا و اسچالاک، ٢٠١٢؛ گيالو، وود، جلت و پورتر، ٢٠١٣؛ سوفرونوف و فاربوتکو٢، ٢٠٠٢؛ نقل از مهاجري، پوراعتماد، شکري و خوشابي، ١٣٩٢)، تغيير ادراکشان از فرزندپروري، کاهش خوش بيني آن ها به آينده خود و نيز آينده فرزندشان (اينترسول و هامبريک ، ٢٠١١؛ بنسون ، ٢٠١٠)، وجود مشکلات بهداشت روان (مانسيل ، بويد و بدسم ٣، ٢٠٠٩ و اپشتاين ، سالتزمن -بناي، اولهير، گول و تاک ٤، ٢٠٠٨؛ نقل از مهاجري و همکاران ، ١٣٩٢)، افسردگي (باقريان خسروشاهي، پوراعتماد و فتح آبادي، ١٣٩٣) و کيفيت پايين زندگي خانودگي (کارنده و ون کاتارامان ، ٢٠١٣) همراه است .