چکیده:
آلتوسر مسئله ی ایدئولوژی را وارد سطح جدیدی از بحث می کند. او با وام گرفتن ایده هایی از «روانکاوی» فرویدی مفاهیم علوم انسانی را دوباره صورتبندی می کند. وقتی آلتوسر ایدئولوژی را نه «آگاهی کاذب» و یا «آگاهی از جهان واژگون»، بلکه قسمی «ناآگاهی» تعریف میکند؛ همزمان با انسانگرایی (humanisme) و اقتصادگرایی (economisme) سر ستیز دارد. نزد آلتوسر این امر بازصورتبندی تز های بنیادی مارکس است، به جهت تحقق آن. آلتوسر بلافاصله با انواع نقد هایی مواجه شد که وجوه متنوع نظریه ی او را آشکار کردند. او منطق بحث خود را با آغاز از مسئله ی «بازتولید» پی می گیرد و آن را با «انقیاد» (subjection) پایان می بخشد. آشکار خواهیم کرد که آلتوسر نمی تواند از «ایدئولوژی» بحث کند مگر آنکه تمایز آن از «علم» و «سیاست» را از قبل روشن کرده باشد. و نتیجه خواهیم گرفت بدون روشن کردن عناصری بنیادی چون «سیاست» و «فلسفه» نخواهیم توانست مسئله ی ایدئولوژی را پاسخ دهیم. اما در ادامه نیز آشکار می شود خود فلسفه چیزی نیست جز سیاست نشخوار شده (ruminé) یا پرداخت شده. و بنابراین برای آلتوسر فلسفه را نمیتوان مفهوم پردازی کرد. فلسفه هیچ ذاتی ندارد، بلکه تنها می توان فلسفه را به کاربست. مدعی هستیم در آلتوسر پراتیک فلسفی، کنش سیاسی نظری یا نقد ایدئولوژی است و گرچه غایت این فعالیت فعلیت خود فلسفه است، اما در نظریهی آلتوسر امکان فراروی در سطح «فعیلت» یا رستگاری (Emancipation) فراهم نیست. در نهایت میبینیم که هرچند آلتوسر نسبتی عقلانی بین فلسفه، سیاست و ایدئولوژی را شرح میدهد اما تنها میتواند «نقد» را در سطح سیاسی تبیین کند و توان فراروی از آن را ندارد.
خلاصه ماشینی:
Althusser 1965: 51 فلسفه یا نظریۀ فلسفی برای این منظور استفاده کند (بدون اینکه اصطلاح تئوری را که ارجاع به حوزهای فرارشـــته ای دارد کنار بگذارد).
آلتوسر از طرف دیگری به این نکته نظر دارد که فلسفه به عنوان سیاست نشخوار شده، خود نوعی ایدئولوژی نیز هست و جونده را از وادی پراتیک واقعی سیاست دور میکند.
او میپرسد مارکسیسم فلسفه است یا علم ؟ یا اینکه نوعی فلســفۀ عمل ؟١ اگر چنین باشــد پس ادعاهای مارکس درباب علمی بودن چگونه اســت ؟ پس وجه فلسفی آن چگونه است اگر تمایز سنتی ماتریالیسم تاریخی (علم ) و ماتریالیسم دیالکتیک (فلسفه ) را بپذیریم ؟ آیا دیالکتیک صرفا یک روش است یا کل فلسفه ؟ آلتوسر بحث خود را با این مسئله ٢ (در برابر مشکل ٣ که جنبۀ عینی دارد و متعلق به علم است ) آغاز میکند.
اما آیا میتوان بدون در نظر داشتن هر گونه جایگاه هستی شناختی برای سوژه (آلتوسر همواره از به کار بردن سوژة پرولتر ابا داشت ) از کنش سیاسی سخن گفت ؟ در این نقطه میتوان پر سید تا اینجا وجه تمایزی بین سیاست و ایدئولوژی چیست ؟ از این جهت که هر دو فرآیندی بدون ابژه هستند؟ آلتو سر پا سخ خواهد داد که سیا ست برخلاف ایدئولوژی فرآیندی بدون سوژه است (این نکته درباره درک آلتوسر از سوژه ضروری است که سوژه تنها با فرآیندی در دستگاه یا آپاراتوس دولت ، یعنی «استیضاح سوژه»١ قابل شناسایی است .
Qu’est-ce que Louis Althusser entend par "philosophie"?
S. Knowledge versus "Knowledge": Louis Althusser on the Autonomy of Science and Philosophy from Ideology.